هو الرزاق



   دوران کارشناسی استادی داشتیم مسن، بسیار مأخوذ به حیاء، "مبادی آداب" و البته باتجربهٔ زیاد تدریس و خوش‌سخن. دکتر سجاد اصلاً ادبیات درس می‌داد اما در گرایش ما چون استاد کم بود، انواع دروس را تدریس می‌کرد و بقول دوستان، آچارفرانسه بود. پارسال پریسال هم سری به دانشکده زدم و دیدم هنوز آنجا مشغول به تدریس‌اند.

   شاگرد مورد علاقه‌شان بودم و البته دلیل داشت. سوای اینکه دانشجوی مثبتی بودم و درس‌بلد، سئوالات کلامی‌ئی(عقیدتی و فلسفی) می‌پرسیدم که اساتید معمولاً پاسخ خردپسندی برایش نداشتند و این موضوع را در دفتر کارشان هم بین یکدیگر مطرح می‌کردند و بهمین خاطر میانشان اسمی در کرده بودم. لذا دکتر سجاد هم برای اینکه بنوعی من در رودربایستی قرار بگیرم و یک وقت از آن سئوالات کذائی سر کلاس ایشان نپرسم، بارها و بارها سر کلاس درس از من تعریف و تمجید می‌کرد و صد البته در آن سن و در آن جمع بسیار پراناث، برایم خوشایند بود! اما همیشه نیروی کنجکاوی چشم بر این خوشایندی می پوشید و کار خودش را می‌کرد.

  روزی سر کلاس استاد سجاد، بحث از روزی‌رسانی خداوند در کلام‌ و فلسفهٔ اسلامی و نیز درس "ادیان بزرگ" بود و ایشان از عقیدهٔ شخصی‌شان، اینکه خداوند روزی‌رسان همهٔ موجودات است و روزی همه را هر روز و بقطع می‌رساند، سخت سخن می‌گفت. دست بلند کردم که سئوال کنم، بتجربه دانست می‌خواهم چه بپرسم! این را در حرکات مردمک چشمانش خواندم. با چند قربان صدقه و "فرزند دلبندم" گفتن، و اینکه دهانشان خشک شده است و تشنه‌اند، مرا راهی دفتر کرد تا لیوانی آب برایشان بیاورم. رفتم و آوردم. نشستم. موضوع بحث عوض شده بود! اما هر طور بود با پرروئی اجازه گرفتم و سئوالم را پرسیدم که اگر خدا روزی‌رسان است و روزی همهٔ موجودات را قطعاً به آنها می‌رساند پس این همه انسان یا موجود گرسنه که هر روز تلف می‌شوند ماجرایشان چیست؟

   استاد در حالیکه لیوان آب در دستشان بود و از سر کبر سن لرزش دستی هم داشتند، بزبان حال می‌گفت: "اگر گذاشتی آب از گلویم پایین برود." سپس سریعاً انگار که بخودشان آمده باشند رو به من کردند و بلند فرمودند: "عزیز دلم، دیگه قرار نشدها!!"

و من هنوز نمی‌دانم ما چه قراری با هم گذاشته بودیم که آنوقت یادم رفته بوده!

   گمان نمی‌کنم این عقیدهٔ رایج که "خدا روزی‌رسان است" با آن معنی مرسومی که از آن می‌شود، صحیح باشد. بله، خدا روزی رسان است(البته بفرض آنکه اصلاً خدائی باشد این را بررسی می‌کنم)، اما این بدان معنی نیست که مثلاً یک موجودی هست که یک مقدار غذا و خوراکی بفرستد اختصاصاً برای هر موجودی و قطعاً هم می‌رسد.

   جریان و حرکت زندگی و هستی بر اینست که در چرخهٔ حیات غذا تولید می‌شود و مصرف‌کنندگانی هم دارد. بنظرم این معنی درست "روزی‌رسانی خدا"ست. اگر چرخهٔ طبیعت بر روال درست خود پیش برود و موانعی جلوی آن را نگیرند، قاعدتاً باید به موجودات غذا هم برسد.

   البته ممکن است بگوئیم "روزی آن موجودی که گرسنگی می‌کشد و یا می‌میرد، گرسنگی و یا مرگ است" که در اینصورت وارد بحث معنویت می‌شویم و این بحثش جداست. در حال حاضر صحبت از غذای مادی می‌کنیم. (همچنین حتی در بحث مادی روزی، گرسنگی و مرگ ناشی از گرسنگی می‌تواند برای چرخهٔ حیات مفید باشد و قسمتی از آن. ولی این بنوعی در موارد تقریباً استثناست و اصل و روال حیات بر این موضوع نیست. اصل بر رسیدن غذا به موجودات است. لذا این موضوع را هم کنار می‌گذاریم.)

   در دنیای مادی، یک سری موجودات تولیداتی دارند و یک سری موجودات دیگر تولیدات آنها را مصرف می‌کنند و همینطور این چرخهٔ "روزی‌رسانی" که توسط انرژی و شور هستی(می‌توانی به آن بگویی "خدا") به گردش در ‌می‌آید، ادامه دارد. در عالم انسان‌ها، یک عده گردن‌کلفت آمده‌اند و چوب لای چرخ این چرخه می‌کنند. طوریکه به خودشان سهم بیشتری برسد و تبعاً به عده‌ای دیگر کمتر و یا هیچ هم نرسد.

   آیا اینکه بسیاری از انسان‌های یک سرزمین خاص در فقر و بی‌خانمانی زندگی می‌کنند و در عین حال در همان سرزمین عده‌ای دیگر در رفاهی فوق‌العاده، بخاطر روزی‌رسانی خداست؟! یعنی روزی یک عده آنطور است و روزی عدهٔ دیگر اینطور؟ آیا خدا خواسته است شاهزاده‌های متعدد عربستان(که خدا بتعدادشان برکت بدهد!) ماهی سی میلیون دلار یعنی روزی یک میلیون دلار خرج کنند؟! یک میلیون دلار می شود یک میلیارد تومان ناقابل، آنهم در یک روز! البته بنده پدرکشتگی و دعوای آباء و اجدادی با سعودی‌اینا ندارم و فقط سر دلبران را در حدیث دیگران عرض می‌کنم، تا بلکه دیوار هم بشنود. و الا مصداق‌های این موضوع در روابط انسانی(؟!) همه جای دنیا هست.

   در مورد بحث "روزی" این سئوال را هم مطرح کنم که: آیا "روزی" جز آن مقدار غذائی است که هر موجود مصرف می‌کند تا به زندگی‌اش ادامه دهد؟ از این زاویه هم نگاه کردن به موضوع "روزی" تأمل برانگیز است. (بالای دکانش می‌نویسد "هو الرزاق" تا پشت این عقیده سنگر بگیرد که "این ثروتی که دارم، خدا داده است. اگر حسادت کنی به خواست خدا اعتراض کرده‌ای!")

   بگذار جوک جالبی که اخیراً دوستی برایم گفته است را هم برایت تعریف کنم. بی‌ارتباط با موضوع صحبتمان و خالی از لطف نیست: سه پسر‌بچه با ۱٠ گردو به پیش ملانصرالدین می‌روند و از او می‌خواهند آنها را بینشان تقسیم کند. ملا می‌پرسد: "با معیار عدالت آسمانی می‌خواهید بینتان تقسیم کنم یا معیار عدالت زمینی؟" بچه‌ها با خود می‌گویند لابد عدالت آسمانی بهتر است. لذا از ملا می‌خواهند با عدالت آسمانی تقسیم کند.

   ملا ۸ گردو به اولی می‌دهد، ۲ گردو به دومی، و دو پس‌گردنی محکم هم به سومی می‌زند!

   بچه ها اعتراض می‌کنند که: "این چه عدالتی است، ملا؟!" ملا می‌گوید: "خدا هم نعمت‌هایش‌ را بین بنده‌هایش همینجور تقسیم کرده!"

۱۱ نظر:

امین گفت...

سلام،
پانویس جان اگر درست فهمیده باشم منظورت تاس بازی است؟

بله خداوند همچیز و همه جا است و دنیا را از برای عشق ساخته و در میانش خوب و بد را نهفته.
حق زمین و آسمان بر ساخته‌ست
در میان بس نار و نور افراخته‌ست
خوب و بد بخاطر که خودش خود را تجربه کند! و درهستی تاس بازی نکرده. این همه
بی عدالتی و زشتی از انسانها است نه از خداوند. چون ما انسانها مختار استیم.
زشتی خط زشتی نقاش نیست
بلک از وی زشت را بنمودنیست
قوت نقاش باشد آنک او
هم تواند زشت کردن هم نکو

یا جا دیگر می فرمایت:

کرد نقاشی دو گونه نقشها
نقشهای صاف و نقشی بی صفا
نقش یوسف کرد و حور خوش‌سرشت
نقش عفریتان و ابلیسان زشت
هر دو گونه نقش استادی اوست
زشتی او نیست آن رادی اوست
زشت را در غایت زشتی کند
جمله زشتیها به گردش بر تند
تا کمال دانشش پیدا شود
منکر استادیش رسوا شود

مولانا چقدر زیبا و سلیس میفرمایت!!!!

ممنون

morteza.deyanatdar گفت...

با سلام وعرض ادب و احترام
مرتضی میگه:
اینکه این سوال برای شما مطرح شده است قطعا برای دیگران حتی جمعیت نسوان حاضر در کلاس هم سوال است. اما!
اما مطرح کردن این سوال آنهم سر کلاس درس چنین استادی و در حضور حاضران آنچنانی و زیر سوال بردن حضرت حق مسلما انسانی جسور وگستاخ را می طلبد که آن هم بحمدالله درآن کلاس کذایی پیدا شده است.

اصلا به گمانم شاخ و شونه کشیدن برای حضرت حق در اجداد شما هم بوده است چنانچه:
آن شاعر شهیر آن سراینده بی نظیر آن رباعی نویس کبیر آن شمس و ماه منیر آن از هر دو جهان پر آن یگانه شاعر لر وآن بابا طاهر دهان پر در فرموده:

اگر دستم رسد بر چرخ گردون
از او پرسم که این چین است و آن چون
یکی را میدهی صد ناز و نعمت
یکی را نان جو آلوده در خون

امیدوارم که این جسارت!و گستاخی!مرا ببخشید.

همین!!!

قطره گفت...

" هواارازق " رو اینطوری درک کردم :

یک روز در حال دوخت و دوز سوزنی به انگشتم فرو

رفت و......... درک من از این ماجرا :


به هر نقطه از بدنتان ، یک سوزن بزنید ، خون میاد:
یعنی اینکه در هر لحظه در هر سلول ، خون وجود داره .

خون ( که پر از غذا و اکسیژن است برای سلولها )
همیشه و در همه جا ، به اندازه ی کافی وجود داره .
این شبکه شگفت آوررررررررر توزیع عادلانه ی غذا رو
چه کسی در جای دیگه سراغ داره ؟!!!!

محاله . جای دیگه بشه همچین شبکه ی عادلانه و
منظمی وجود داشته باشه .


برای مردم یک شهر تا بخواهیم غذا برسونیم ، ممکن
نیست در یک زمان و هر لحظه اینها از نظر غذا بطور
عادلانه تامین باشند .

حالا چشم طمع توزیع کنندگان و یا غارت غارتگران رو
هم روش اضافه کنید ....ببینید چی می شه .


یه مورد دیگه : صرف نظر از گرسنگانی که مد نظرمون
هست ، کسانی هم هستند که با انتظار و توقع بیجای
خودشون دائم چشم و دلشون گرسنه است . نه در مورد
غذا بلکه در همه چی . اینها رو " نفس " نمی ذاره
سیر بشن .

مثل اینکه آدم به خودش وعده بده حتما فلان غذا رو
بخوره ولی اون روز یه غذای ساده نصیبش بشه . این
دلخور خواهد بود . چون با مقایسه و توقع ، از
داشته اش استفاده نمی کنه .

هواارازق همیشه پابرجاست ، اگر طمع کاران و غارت
گران خللی در آن وارد نکنند .

قطره گفت...

پانویس عزیز در کامنتی که نوشتم ، به جای هوالرزاق ، اشتباها هوالرازق تایپ کرده ام .لطفا در صورت تایید کامنت ، اصلاحش کنید .

ممنونم .

fafa گفت...

besyar jaleb bod aghaye panevis

ناشناس گفت...

اینجارو دوست دارم ........... ساده ست ..... و بوی نابی داره....

علي گفت...

به رسم كنجكاوي در جمعي حاضر شديم كه به اصطلاح  موضوع محورشان روزي رساني و خلاصه سير كردن شكم گرسنگان بود .
با فشار و زور خودمان را به اول صف جلوس كنندگان رسانديم و به رسم معمول نشستيم . البته نا گفته نماند كه اين حركت تهاجمي ما بي پاسخ نماند و چند تا متلك و حرف ركيك را براي خودمان در همان دم خريديم.
مركز دايره سخنراني فرد ي بود كه باور بفرماييد تيزي نازك تبر آبديده در مقابل گردن كلفت و قطورش سر تعظيم فرود مي آورد . شكمي گنده چونان قبرستان ماكيان و دهاني گشاد كه در هنگام سخنراني با سرعت 10 كلمه در هر ثانيه در حال نوسان بود .
كلماتي كه بر زبان مي راند همراه با عشوه و طنازي بود كه البته با وجود چند تا خانم اين عشوه گري چند برابر شده بود و خلاصه ما هم كه تخصص عجيبي در تمركز كردن بر حركت حريف داريم بد جوري تو نخ اون آقاهه بوديم .
چنان با سرعت حرف مي زد كه بيا و ببين و خداوكيلي اگه در تمام عمرش روي يكي از جملاتي كه از دهانش مي پريد توجه و تعمق كرده بود مي بايست كو به كو و ديار به ديار خود را گم و گور مي كرد .
القصه اينكه با وجود جمله بندي سريع و سطحي بعضي از حضار چيزي در كاغذ و يا دفتري مي نوشتند و در واقع مشخص بود كه يك رابطه دو سويه بين اون جماعت و اون آقا برقرار بود . يكي گداي جلب توجه و جماعتي در به در مرشد و مراد .
فردي از آن جمع سوال جالبي پرسيد كه عكس العمل اون آقا در مقابل اون سوال جالب تر بود . سوال اين بود كه چگونه خداوند روزي اين همه موجود را مي دهد و شكم اين همه زي روح را سير مي كند .
اون آدم در جواب گفت : همونطوري كه خداوند آونها رو به وجود آورده !!!!!
و به قول شاعر كه مي فرمايد :
من از درد حسين در اضطرابم
تو از عباس مي گويي جوابم
توي منطق به اين قضيه ميگن مغلطه كوچه عليچپ ( از باب اطلاع عرض كنم كه بنده منطق شناس نيستم )
خلاصه اينكه آدم گير كرده در تاروپود توهم و هويت فكري روي هيچ موضوعي توجه و تعمق نداره و كارش اساسا از اين شاخه به آن شاخه پريدن هست .
خدا روزي رسان هست يعني چي ؟
خدا + روزي + رساندن
اول وجودي به نام خدا رو توصيف كن بعد در مورد اينكه چگونه اين موجود توصيف مند روزي رساني هم مي كنه بنشينيم تعمق كنيم ....

tabkom گفت...

تفسیر رزق تحت عنوان غذای مادی خواه ناخواه محقق را در دام نسبتهای جهان مادی گرفتار میکند و کلنجار رفتن با آنها آدمی را به هزار تویی بغرنج میکشاند همچون وقتی که دو تا آینه را کاملا روبروی همدیگر قرار میدهیم و شاهد بینهایت تصویر میشویم.
حال اگر مرگ را برآیند نان نخوردن بدانیم میتوانیم رزق را غذای جسم به حساب آوریم ولی اگر مرگ و زندگی را دو نمود متفاوت از یک بود واقعی ببینیم اینجاست که معنای رزق متحول میگردد .
نباید فراموش کرد که جنین در رحم مادر میمیرد وقتی ما میبینیم که در جهان به دنیا میآید.

رستگار گفت...

جوکی که در پایان گفتید عین وافعیت هست و شاید اینطور باشد که هر کس روزی خود را از این سیستم (خدا یا هر چیزی که اسم بگذاریم) می گیرد یعنی سهم خود را می گیرد بدون کم و کاست، نه بیش و نه کم!یعنی بر اساس عدالت آسمانی و عدالت آسمانی شاید بر اساس ظرفیت، کارما و دارما پابرجاست و اینطور هست که روزی دارا هستیم و روزی ندار..
البته این شاید های بسیار در متن من از این روست که بنده راجع به این موضوع به یقین نرسیدم و تجربه ای از درکش نداشتم..

ش-محمدی گفت...

این بحث شما هم به هویت ها بر می گرده اگر شما و امثال شما هویت ها را شناسایی کنید و حالی من و امثال من بکنید اون وقت همه بدانند که یک شکم دارن که باید سیر بشه و یک سقف که در امان بمانند برای هر انسانی کافی است و منجی و نجات بخش مردم در چنان جامعه ای خواهد آمد
در ضمن آقای پانویس من بالای نوشته هام همیشه می نویسم هو الرزاق زیرا مثل استاد شما می دانم که روزی رسان واقعی است و اگر به کسانی دیگر نمی رسد به خاطر نامردی عده قلیلی است

ناشناس گفت...

پانوس عزیز
در روستایمان مدتی پیش عروسی بود
صندلی های پلاستیکی را در کوچه گذاشته بودند تا ملت روی آنها استراحت کنند و به راحتی نقاره و رقص را تماشا کنند
پس از مدتی مراسم تمام شد و من دیدم که مردم رفته اند ولی تعدادی صندلی هنوز باقی مانده است
حدودا 20 تا
چندین بچه ی کوچک که آن حوالی بازی میکردند چشمشان به صندلی های خالی افتاد و دویدند به طرف آنها
هر یکی روی یک صندلی نشست
خوشبختانه تعداد صندلی ها کافی بود
مدتی گذشت تعدادی دیدند انگار خوش نمیگذرد
شروع کردند به گذاشتن صندلی ها روی هم و هریکی برای خودش چند صندلی روی هم گذاشته بود و رویش نشسته بود و از اینکه بالاتر از بقیه بود احساس بزرگی میکرد و عدای پادشاهان را در می آورد
هیچی تعدادی بچه هم در محضر آن پادشاهان! والا مقام بودند که صندلی نداشتند بنشینند!! بیچاره ها
واقعا آقای پانویس که اگر ما انسان های احمق و اسیر هویت فکری در نظام رزق و روزی دخالت نکنیم
چه خوش میشود وضع این فقیران و بی چاره ها

ارسال یک نظر

» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس در قسمت "نظر به عنوان" گزینهٔ " نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید. سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.

» لطفاً مرتبط با مطلب، نظرتان را بنویسید و اگر سئوال یا پیامی غیرمرتبط با این مطلب دارید، از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.