سیستم استرالیا!







در ایران تشتک‌های بطری‌های نوشابه فقط یک نوع هستند و همه به یک صورت باز می‌شوند، با درنوشابه‌بازکن.

اما اینجا انواع در‌های بطری هست و روش‌های گوناگون برای باز کردن دارند(الله اکبر از این پیشرفت!)

مدتی پیش از روی کنجکاوی مشغول کلنجار با تشتک بطری‌یی بودم که بازش کنم، و بالاخره موفق شدم. کسی بجد گفت: "آفرین! معلومه داری با سیستم استرالیا آشنا میشی"!

غایب



   چند روز پیش در معیت دوستان به ساحل زیبایی رفته بودیم. در راه برگشت، طبیعت و دار و درخت، رودخانه‌های آرام و هوای نیمه ابری همراه با نمی باران، حس‌شدنی و مجذوب‌کننده بودند.

   هنگام رانندگی، جوانی که در کنارم نشسته بود دائماً از مدل و قیمت ماشین‌هایی که از کنارمان عبور می‌کردند صحبت می‌کرد.


ناپرهیزی




   مدتی است فکر می‌کنم با تمام شدن جلسات آن‌لاین شرح مثنوی، چطور می‌توان به استمرار اهمیت خودشناسی اقدام کرد. آنچه از مثنوی مولانا و تعلیماتش گفتنی بود، در حد بضاعت، گفته‌ایم. لذا تصمیم گرفتم سایتی صوتی راه‌اندازی شود با محوریت آثار مولانا، و بیشتر به جذب مخاطبین پرداخته شود. نیز تا حدودی مرور آنچه در جلسات تفسیر مثنوی گفته‌ایم.

    اما حقیقتش را بخواهید این کار را بنوعی دور از تعلیمات مولانا و آنچه تابحال از خودشناسی گفته‌ایم می‌دانم. می‌دانی چرا؟ ببین، این تمثیل را درنظر بگیر: در روستایی عده‌ای می‌خواهند مردم را دعوت کنند تا بیایند و جمع شوند در پای کوه و همگی سکوت کنند. خوب، این عده مسلماً باید از وسیله‌ای برای صدا کردن و خبر دادن به مردم استفاده کنند. چیزی مثل طبل و دهل و جار زدن. خود همین طبل و دهل و سر و صدا مخل سکوت است، اینطور نیست؟! بنوعی عمل آنها نقض غرض است. اما بغیر از این وسیله چطور می‌توانند مردم را صدا کنند؟!

   رادیوحافظ، رادیوسعدی و رادیومولانا هر سه دهل‌‌اند! و اگر از دید آنچه تابحال در جلسات خودشناسی شرح مثنوی گفته‌ایم به آنها نگاه کنیم، هر سه این رادیو‌ها "ناپرهیزی"ئی هستند که برای کسانیکه مشغول خودشناسی و سلوک‌اند، مسلماً مفید نمی‌توانند باشند. لذا حواسمان باشد موقع گوش دادن به (برخی از) برنامه‌های رادیوها، گرفتار آنها نشویم.

   این یادداشت را خطاب به دوستانی می‌نویسم که در جلسات مذکور همراه بوده‌اند و پیش آمده‌اند. برخی برنامه‌های رادیومولانا و دیگر رادیو‌ها را برای این دوستان مفید نمی‌دانم چرا که برانگیزانندهء sensationها هستند.


نسیـم

"قند"



امروز در یکی از پارک‌های شهر چند طوطی دیدم، از همین طوطی‌هایی که عکسشان را می‌بینی. برایشان چند حبه قند انداختم. از بچه‌گی دیده بودم که طوطی‌ها قند خیلی دوست دارند. به دو علت: یکی اینکه شیرین است و خوشمزه و دوم اینکه سفت است و اصولاً طوطی از چیزی که بتواند نوکش را با آن درگیر کند، خوشش می‌آید.

خلاصه برایشان چند حبه قند انداختم و انتظار داشتم مشتاقانه به آنها مشغول شوند. اما اصلاً طرفش هم نرفتند!

حدس زدم علت بی‌علاقه‌گی‌شان چه باشد: نمی‌دانند قند چیست. چون در این شهر مردمش قند نمی‌خورند(چای و قهوه‌شان را با شکر می‌خورند)، برای پرنده‌هایشان هم احتمالاً قند نمی‌ریزند. لذا این پرنده‌ها نمی‌دانند اصلاً آن چیزی که برایشان انداخته بودم چه هست. و بهمین خاطر ابدا طرفش هم نرفتند.

با خودم فکر کردم، آیا ما آدم‌ها می‌دانیم "قند" چیست؟!

Molanapoly


که گفت بر رخ خوبان نظر خطا باشد؟
خطا بود که نبینند روی زیبا را!