شیخ صنعان و قدرت خانم


 
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانهٔ خمار داشت

---

این یادداشت به توصیهٔ برخی خوانندگان حذف گردید. با تشکر از این دوستان برای تذکر.
(مدیر موقت سایت)

 

دو خبر


   سلام. من مدیر موقت سایت آقای پانویس هستم. تا برگشتشان مسئولیت سایت ایشان با من است و مطالبی که بمن سپرده‌اند را منتشر می‌کنم. بدرخواست عزیزانی که با ایمیل و پیام، تقاضای فایلهای صوتی جلسات شرح مثنوی را کرده‌اند لینکها را در زیر تقدیم می کنم.

جلسهٔ ۱۴۳:



جلسهٔ ۱۴۴:



جلسهٔ ۱۴۵:



   تغییر جدیدی در ستون چپ سایت داده‌ام و آن خبرنامهٔ اتوماتیک است. با عضویت در خبرنامهٔ اتوماتیک حتی اگر آقای پانویس به شما ایمیل نفرستد، ایمیل خبرنامه مبنی بر بروز شدن این سایت و مطالب جدید آن برایتان خواهد آمد. توصیه می کنم عضو شوید.

   اگر دربارهٔ امور این سایت، رادیو حافظ، رادیو مولانا، رادیو سعدی، شرح مثنوی معنوی مولانا و ... هر امری باشد با من تماس بگیرید: masnawi@gmail.com 

  
    

تأملات یک دوست



   آقا رضا پنج فایل صوتی فرستاده است که در آنها قسمتی از کتابی بتألیف کریشنامورتی را ترجمه کرده و خودش کامنتهایی گفتاری بر آنها افزوده است. این فایلها را قرار بود در صفحهٔ جلسهٔ ۱۴۵ شرح مثنوی هم بیاوریم اما تأخیر افتاد و حالا می‌آوریم. کار مفید و تازه‌ای کرده است. از جمله موضوعاتی که در این کار درباره‌اش صحبت شده، سئوالی بسیار شایع دربارهٔ مراقبه(مدیتیشن) است. خود ایشان در فایل صوتی دربارهٔ کتاب مذکور بیشتر توضیح می‌دهد. این پنج فایل را دوستی بهم چسبانده و مدت آنها روی هم حدود نیم ساعت شده است. از طریق لینک زیر می‌توانی آن را دانلود کنید یا آنلاین گوش کنید.


.: دانلود مستقیم فایل صوتی :.

   اگر نکته یا نکاتی ضمن گوش دادن صحبت فوق بذهنت آمد می‌توانی در بخش نظرات بنویسی. اگر هم سئوالی و موضوعی چالش‌برانگیز برایت پیش آمد، نگهدار تا اگر عمری بود در جلسات آنلاین دربارهٔ آن صحبت کنیم.

 

اربعینی



   خدمت دوستان عزیز عرض کنم که بنده حدود چهل پنجاه روز به سفر می‌روم و اگر در این مدت دوستی پیام و ایمیلی فرستاد، نمی‌توانم پاسخ دهم. بعد از برگشت، پاسخ خواهم داد. در این مدت هر کاری در ارتباط با سایت‌ها و برنامه‌ها هست را می‌توانید با این ایمیل در میان بگذارید: Masnawi@Gmail.com

   این وبلاگ در این مدت بروز خواهد شد، هر چند با فواصل زمانی بیشتر. همچنین رادیوها. دوستانی هم که تابحال ایمیل داده‌اند، طی امروز(یکشنبه ۲۷ فروردین) پاسخشان را دریافت خواهند کرد.

   خدانگهدار.
   
   

سخره‌گی




   این یادداشت را هفت هشت سال پیش، وقتی دانشگاه تهران تحصیل می‌کردم، نوشته‌ام و چون دیدم خوش فرمایشاتی کرده‌ایم، آن را، بدون ویرایش، همینجا می‌آوریم.
 
   يادمه از دوران کودکی تلوزيون خيلی مهم بود. هروقت تصوير کسی از آشناهامون رو توی تلوزيون نشون ميدادن تا چند روز و هفته نقل مجالس فاميل بود. اگه کسی از آشناها قرار بود توی تلوزيون يه صحبتی بکنه، به ديدهٔ تحسين و تمجيد بهش نگاه می‌شد. همينطور يادمه که از منبر (ببخشيد، تريبون!) معلمی، از همون دوران بچه‌گی به اينطرف، هرچی برامون می‌گفتند تقريباْ بدون چون و چرا می‌پذيرفتيم. معلم برامون يک اتوريته، يک مرجع معتبر بی‌خطا بود. حتی توی دوران دبيرستان. وقتی هم که به دانشگاه اومديم، با اون اسم دهن‌پرکنی که دانشگاه و مخصوصاْ کلمهٔ "استــاد" داره، اين اتوريته‌گی و اعتبار رو برای "استـاد دانشگاه" قائل شديم و خيلی بندرت کسی پيدا می‌شد که به سخنانی که از تريبون (نه منبر!) گفته می‌شه شک کنه و قبل از پذيرش، حداقل روش تأملی بکنه. الآن هم که بدورهٔ ارشد پا گذاشتيم هنوز همون نگاه دورهٔ کودکی و خامی وجود داره. شايد بگی هستند خيلی از دانشجوها که بعضی از حرفهای اساتيد رو نقد می‌کنند، و درست هم ميگی اما منظور پانويس امور دانشی و اطلاعاتی نيست. مثلاْ فلان استاد ميگه نظر فلان مکتب يا فلان دين‌شناس يا فلان فيلسوف و متکلم درباره فلان چيز اينه، و دانشجويی نقد می‌کنه که نه، اينطور نيست و اونطوره. بله، اينجور نقد‌ها هست. اما منظور چنين چيزی نيست بلکه منظور اموری هستند که به تجربه مربوط می‌شن.

نقد حال!



   جلال‌الدین جان، دیروز پریروز با جمعی از دوستان داشتیم یکی از داستانهای کتاب مستطاب مثنوی‌ات را می‌خواندیم. در ابتدای داستان مذکور گفته‌ای:
 
خواجه‏‌اى بوده‏‌ست او را دخترى             زهره‌خدى، مه‌رخى، سيمين‌برى‏

که گویا ترجمه‌اش می‌شود: "مردی توانگر، دختری داشت با گونه‌هایی آبدار، رخساره‌ای ماه‌وش و اندامی سپید."

   راستش را بگو، می‌خواسته‌ای داستان عرفانی بگویی یا دل ما را آب کنی؟!
  
 

"شور"ستان




دل بر سر تو بدل نجوید هرگز                جز وصل تو هیچ گل نبوید هرگز
صحرای دلم عشق تو شورستان کرد      تا مهر کسی دگر نروید هرگز
  
  

آبروداری



خدمت همنوعان عزیز،

    آمدیم و یکی از همین روزها شیطان خان از سجده نکردنش به آدم پشیمان شد و تصمیم گرفت توبه کند. بیائید محض حفظ آبرو حیثیت‌‌مان هم که شده، حداقل یک نفر از ما شایسته باشد برای سجده بگذاریم جلویش!
 
  

معبد نان‌تی‌ان



   یکی دو هفته پیش بهمراه دو دوست سری به معبد Nan Tien در حومهٔ شهر Wollongong زدیم. Wollongong  شهری ساحلی و نزدیک سیدنی است که یکی از دو مسیر رفتن به آن، از زیباترین مسیرهایی است که تابحال دیده‌ام. معبد فوق الذکر، معبدی بودائی است. در آن، مراسم و مناسک بودائی برگزار می‌شود و راهبان بودائی در آن اقامت دارند.

نیرنگ



   راشل خانمی اهل فیلیپین است که طی سفری به انگلستان، با کریست آشنا شد و بعد از مدتی تصمیم به ازدواج گرفتند. کریست چون اجازهٔ اقامت دائم در استرالیا را نداشت، راشل او را بطور کامل مورد حمایت قانونی و مالی قرار داد و تا الآن چهار پنج سالی است که کریست تحت پشتیبانی او در استرالیا زندگی می‌کند. اخیراً هم دختر کوچولویی بدنیا آورده‌اند.

   من در مهمانی ازدواج آن‌ها شرکت کرده بودم. شب مهمانی اولین بار بود که کریست را می‌دیدم. جوانی خوش‌سیما، جذاب و از نظر ظاهری از راشل سر و گردنی بالا‌تر.