بی زبان



خلاصه‌نویسی جلسهٔ نوزدهم از جلسات شرح مثنوی معنوی

جلسۀ نوزدهم
خوشتر آن باشد که سِر دلبران                گفته آید در حدیثِ دیگران     
بشنوید ای دوستان این داستان              خود حقیقت نقدِ حالِ ماست آن

دفتر دوم، بیت 3027
"حکایتِ هندو کِی با یارِ خود، جنگ می‌کرد بر کاری و خبر نداشت کِی او هم بدان مبتلاست": (کِی در ادبیات قدیم، همان "که" امروز است)

چار هندو، در یکی مسجد شدند              بهر ِطاعت، راکع و ساجد شدند
هر یکی بَر نیّتی تکبیر کرد                       در نماز آمد به مسکینیّ و درد
چهار فرد هندو وارد مسجدی شدند تا نماز بخوانند. هر کدام‌شان مشغول نماز خواندن شدند. همانطور که می‌دانید اگر کسی در حین نماز خواندن صحبت کند، اصطلاحاً می‌گویند نمازش باطل است و این نماز، دیگر نماز نیست.
مُؤْذِن آمد، از یکی لفظی بجَست             کای مؤذّن بانگ کردی وقت هست؟
گفت آن هندوی دیگر از نیاز:                    هِی سخن گفتی و، باطل شد نماز
آن سِیُم گفت آن دوم را: ای عمو             چه زنی طعنه بر او؟ خود را بگو
آن چهارم گفت: حَمْداللَّه که من               در نیفتادم به چَهْ چون آن سه تن
مؤذن آمد و شروع به اذان گفتن کرد. یکی از آن چهار نفر در حالی که داشت نماز می‌خواند، رو کرد به مؤذن و گفت: ای مؤذن، آیا اکنون وقتش شده که داری اذان می‌گویی؟ دومی به اولی رو کرد و گفت: چرا صحبت کردی؟ نمازت باطل شد! سپس فرد سوم، غافل از اینکه خودش هم دارد صحبت می‌کند، رو کرد به دومی و گفت: تو چرا به او طعنه می‌زنی؟! نماز خودت هم باطل شد. چهارمی هم با خودش گفت: خدا را شکر که من مثل این سه نفر، به چاه گمراهی نیفتادم و حرف نزدم!! در حالی که همین گفته‌هایش، سخنی بود که باعث شد نماز او هم باطل شود.
پس نمازِ هر چهاران شد تباه                   عیبْ‌گویان بیشتر گُم کرده راه


ادعا



   سالها بود شعر آلبوم «آتشی در نیستان» را می‌شنیدم. بارها و بارها. هیچوقت با آن، ارتباط برقرار نمی‌کردم. در حقیقت اصلا نمی‌فهمیدم شعر چه می‌گوید! بهمین سادگی! واقعا معنی این شعر را متوجه نمی‌شدم.

   کافر یعنی پوشاننده، می‌گویند عربها به کشاورز می‌گفته‌اند «کافر» به این معنی که دانه و بذر را در زمین پنهان می‌کند. ذهن، یک کافر به تمام معناست. حقایقی را که درست جلوی چشم ماست را اجازه نمی‌دهد ببینیم و متوجه شویم.

   پانویس سالها اگر چه نه بطور مستقیم ولی بطور غیرمستقیم و زیرکانه «دعوی بی‌معنی» داشته. سالها آن شعر را هم می‌شنیده ولی متوجه نمی‌شده که مصداقش خود اوست، چون ذهن این حقیقت که «پانویس بی‌معنی‌ست و صرفا مدعی»، را از او مخفی می‌کرده. حرفها می‌زده و ادعاهای غیرمستقیم می‌کرده که از معنی و حقیقت آنها در خودش خبری نبوده. فقط برای اینکه دیگران را گول بزند و شخصیتی مشعشع از خودش بنمایش بگذارد.

یاد



   از دوستان نازنینی که با پیام‌هایشان جویای احوال بنده هستند، ممنونم. زنده‌ام، جسماً لااقل. در زندگی هر کس گهگاه طوفانهایی می‌آید که «حکم آسمان اینست، اگر سازی و گر سوزی».

   بنده متاسفانه امکان همراهی با دوستان در سفر بهار امسال را ندارم، علی رغم اعلام قبلی. از این بابت هم متاسفم و هم از دوستان عذر می‌خواهم.

   صمیمانه از همهٔ دوستان عزیزم می‌خواهم پیش پروردگارشان این بندهٔ نیازمند را یاد کنند.

باشد کز آن میانه یکی کارگر شود



نظر



    دوستانی که پیگیر مطالب از روی همین سایت هستند، و بخش نظرات هر مطلب را نیز می‌خوانند، حتماً متوجه شده‌اند که مدتی است دوست عزیزی با نام فرشته خانم کامنتهای مایه‌دار و ساده و جالبی می‌نویسد.

   کسانیکه تقریباً تازه با مطالب خودشناسی آشنا شده‌اند - مانند فرشته خانم - ذهن و وجود پربرکتی دارند. باصطلاح مولانایی و عرفانی‌اش بنوعی «ینظر بنور الله» شده‌اند و از بینش عمیق و خوبی برخوردارند. این حالت معمولاً در ابتدا بسیار عمیق است و البته اگر از خودشان مراقبت کنند و به محیط و مطالبی که پس از این می‌خوانند و می‌شنوند توجه داشته باشند(یعنی خود را در معرض محیط و input  سالم قرار دهند)، این حالت عمق و گستردگی هم پیدا می‌کند. البته بدون اینکه بخواهند خود را زور کنند که این حالت حفظ شود. چون وقتی خواستن برای حفظ حالت در میان می‌آید، می‌رود.

   دیگر اینکه بطور معمول اینگونه افراد پس از مدتی خود را اشباع می‌کنند و زده می‌شوند. که در پادکستی درباره‌اش اشاره شده. امیدوارم برای فرشته خانم این اتفاق نیافتد.

   باری، شما را مهمان می‌کنم به خواندن یکی از کامنتهای دقیق ایشان که در بخش نظرات یادداشت «حکمت» نوشته بودند. در عین حال امیدوارم این نظر دربارهٔ ایشان و نظراتش، دامنگیر ایشان نشود و فرشته خانم هشیار باشند. که انشالله اینطور است.

سنگ صبور



   کسانیکه دیگران پیش آنها می‌آیند و از مشکلات و مسائلی که برایشان وجود دارد صحبت می‌کنند، که در قدیم آنها را با اصطلاح «سنگ صبور» یاد می‌کردند، خودشان قطعاً نیاز دارند بطریقی روانشان را تقویت کنند تا در مقابل پدیده‌ٔ VT مقاوم باشند و مبادا دچار آن شوند.

   VT چیست؟ می‌گویم. VT یا Vicarious Trauma به معنی آسیب نیابتی، یا صدمهٔ درجه دوم است. به آن Secondary Trauma هم می‌گویند. و یعنی اینکه آن آسیبی که به شخص رسیده، بوسیلهٔ همدردی فرد شنونده(همان سنگ صبور) بنوعی به او(به سنگ صبور) نیز منتقل می‌شود و در رنج بردن سهیم می‌شود. بسته به اینکه روحیه و میزان شفقت‌پذیری او چطور باشد، VT می‌تواند شدت و ضعف داشته باشد. حتی ممکن است فرد مبتلی را از پا درآورد. در این حالت، فردی که دچار VT شده، در حقیقت Compassion Fatigue دارد، یعنی کوفتگی (روحی) ناشی از شفقت.

    حتماً خانم مادر ترزا را می‌شناسی. کاری به افسانه‌هایی که حول و حوش زندگی اوست، ندارم. اما این فرد بهرحال در طول زندگی‌اش با بیماران و افراد رنج و درد کشیده بسیار همراهی می‌کرده. می‌گویند در پایان عمر خود جمله‌ای به این مضمون گفته که: «خداوند مرا ترک کرده». کسانیکه او را تحلیل روانشناسی می‌کنند، این حرف او را به مبتلا شدن او به VT تعبیر می‌کنند. یعنی روحیهٔ او زیر فشار مشکلاتی که دیگران داشته‌اند و او با آنها همدردی می‌کرده، نهایتاً شکسته است.

حکمت



   بنظرم حکمت از دو راه نوشیدنی است. یکی آنکه انسان خودش سراغش برود، با مطالعه و تامل در زندگی بصورت ریشه‌ای و عمیق. و دوم آنکه حکمت سراغ انسان بیاید!

   این دومی معمولاً از راه سختی‌ها و مشکلات و مصائبی که بر سر انسان می‌آید، می‌آید. و چون بصورت تجربی و ملموس است، زمین تا آسمان با نوع اول تفاوت دارد و تاثیرش اصلاً قابل مقایسه با اولی نیست.

   به خورد وجود انسان می‌رود. اما آدم باید به این موضوع آگاه باشد. چرا که از آنجا که همراه با سختی و رنج می‌آید، انسان فکر می‌کند بلاست و نباید بر سرش می‌آمده. لذا از سر ناآگاهی دفعش می‌کند. در حالیکه شکرانه دارد.

   خوش بحال صابران بر سختی‌ها. خوش بحال شاکران بر رنجها. خوش بحال آگاهان بر این پروسه.