سماع



کشتگان خنجر تسلیم را
هر زمان از عشق جانی دیگر است


۷ نظر:

قطره گفت...

" هیچ نخواهم خواست "

حال ام ، اکنون ، حالت " رضا " ست ...

هر چه بخواد تقدیمم خواهد کرد .....

نخواااااااااااااااااااهم خواست ....

تسلیم ام ......

و این تسلیم برام شهده ......

عسله .........

شیرجاری ........

بهشت موعود ......

آرام و قرار ......

وااااای خدا این حال خوش رو چطور فریاد نکنم ؟!!!

چطور ؟!!!



قبلا وقتی اینطوری می شدم بلافاصله سجده می کردم .....

سجده ی منو که می دونی ....!!!

سجده آدم معمولی و آدم عاقلها نیست ها اااا......

سجده یه دیووونه رو می گم ......

تصور کن هر جا باشی ......

صورت و چشماو لبهاتو بسایی رو زمین ......

درخت ....

برگ های پاییز ......

برف ......

وای

وای

وای ...چقدر با برف " تیمم " کردم خدا !!!!!

اون هم " تیمم یه دیووونه ......

نه تیممی که از بچگی یادم داده بودند هااااااا ..

تیمم کردم در حضور .... در عشق ......

بر خدای موجود در دونه های شکیل و زیبای برف !!!!

دیدی سخاوت رو ؟؟؟!!!!!

ساعتها اون گنجهای تزئین شده رو از بالا بر ما می بارونه !!!

انسان بیچاره !!!

یه نقاشی می کشه و اونو قاب می گیره و می ذاره توی موزه !!!!

واسش نگهبان می گیره !!!

بیا ببین " هنر " رو چطوری می بارونه !!!!!

هنری که خلق می کنه ، می بارونه و آبش می کنه !!!!!

تمام .....



ولی حالا ... این روزها .....

اون مرحله هم تموم شده .......

دیگه اعضای تن ام لازم نیست واسه سجده .....

تازگی ها بدون هیچ حرکتی ،سجده می کنم .......

رمز و راز دار ...!!!!

می دونی چطور ؟........

فقط نگاهه .........

نگاه .......

نگاهی که در بطن اون .....

در ته اون .....

در ژرفای اون .....

ذره ذره ی جانت رو می بینی مثل فیلمی .....

فکرشو بکن اون روز می دیدم :

قلبم درون سینه ام داره سجده می کنه !!!

کلیه هام دارند سجده می کنن !!!!

تک تک سلولهام دارند سجده می کنند !!!!

یک سکوتی هست پر از نماز ......

تمام احشا و تمام اعضای جسم و جان .....



شاید بعد از این مرحله " مرحله ی " لالی مطلق" برسه !!!

و دیگه نتونم حتی اینها رو به کسی بگم ........

مگه حالا می تونم بگم " اون همه رو " ؟ !!!!!

امشب سرتا پا سجده ام .......

امشب یک " محراب " ام .....

امشب طپش قلبم ، طنین " اذان " داره !!!.

و یقین دارم هر لحظه اینگونه بوده !!!!

و سلول به سلولم ، غوغای رفتن تا عرش رو داره !!!

گاهی فقط ..... " می خوام " این حالت رو " ......

و بلافاصله ، لمس می کنم .....

وای پس این بود اون تجربه ای که :

می گه : باش ...... و هست می شه ؟!!!!!!!

و من تجربه کردم .......!!!

می خوام .... و بلافاصله حسش می کنم !!!!

آیا دارم کفر می گم یا دارم کاملا دیوونه می شم ؟؟؟!

نمی ......دونم !!!!

سر در نمی آرم !!!!

فقط می دونم که جام جان ام باز سر ریز شده !!!!

داره می ریزه .....

مثل رودی جاری ......

مثل هوایی که همه جا دورو برمون رو گرفته ......

خودم هم درش غوطه ور می شم ......

می شه به حجم تمام هستی !!!!!

و چقدر کوچک می شه " کل " وقتی در اون ادغام می شم ....

درست از یک جنس

از یک " جنس "

تمام .......

بیچاره قطره ی دیواااانه !!!!

غلظت این کهنه شراب خیلی زیاده خداااااااااااااا

........

علي گفت...

گفتيم در مطلب قبلي خدايي ناكرده به پوچ گرايي و هوچي گري و اين جور چيزها متهم نشيم اين شعر مولوي تقديم مي گردد :
بي زارم از آن كهنه خدايي كه تو داري
هر لحظه مرا تازه خدايي دگر هستي

مصطفي گفت...

سوختم من، سوخته خواهد کسی
تا زمن آتش زند اندر خسی

ناشناس گفت...

خیلی بالا پریدی نوش جانت پرهای این جوجه لرزان است التماس دعا

ناشناس گفت...

علی آقا اون خدای تازه رو کجا احساس میکنی درونت فقط میخوام بدونم

علي گفت...

ناشناسس جون سلام
اين علي مايل است بيشتر در مورد خدايي كه كهنه است صحبت كند تا اون خداي تر و تازه !
به نظرم صحبت دقيق اين باشه كه بتونيم با شناخت خداي كهنه و نفي آن ذهن را به سمت خداي تازه و همچين مشتي سوق بديم .
مي دوني ناشناس جون هر چيزي تازش خوبه ! البته در مورد شراب اينگونه نيست و هرچقدر مونده باشه مرغوب تره .
تازه حالا ما يه چيزي گفتيم شما زياد سخت نگير . به نظرم در مورد تك تك كلماتي كه نوشتيد ميشه كلي بحث كرد . خداي تازه + كجا + احساس + درونت + ميخوام بدونم .
آيا به نظر شما در مورد خدا ميشه بحث كرد يا اگه علي در موردش حرفي بزنه شما قبول مي كني ؟
آيا چيزي كه نميشه در موردش بحث كرد ميشه در مورد جاش ( كجا) صحبت كرد ؟
اميدورام منظورتان از احساس چيزي تو مايه هاي sensation نباشه . sensation ها يعني حالي به حولي و منشا آنها توهم هست . به نظرم فرق چنداني بين كسي كه قرص توهم زا مي خوره و يه چيزهايي مي بينه با كسي كه خود را در باورها و دگمهاي گوناگون مي پيچونه و اون هم يه چيزهايي مي بينه نيست .
شيخ پشم الدين كشكولي در" معراج الهپروتي" جلد 989 صفه 5025 مي فرمايد :
ليس الانسان الا خداي تازه .

والسلام

ناشناس گفت...

ممنون

ارسال یک نظر

» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس در قسمت "نظر به عنوان" گزینهٔ " نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید. سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.

» لطفاً مرتبط با مطلب، نظرتان را بنویسید و اگر سئوال یا پیامی غیرمرتبط با این مطلب دارید، از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.