زبان عربی



   با خانمی صحبت از ناسازگاری همسر می‌رفت. می‌گفت هر چه می‌کنم حرف حساب را نمی‌فهمد. چه کنم؟ گفتم شاید کار فرهنگی یعنی توصیه به خیر و صلاح و گفتگوی باملایمت و منطق افاقه کند. گفت: نفست از جای گرم بلند می‌شود! این آدمی که من می‌بینم فهم و فرهنگ و منطق پیشکش، ابتدایی‌ترین اصول انسانی را هم متوجه نمی‌شود.

   می‌گویند از ملا نصرالدین ‌پرسیدند: "ملا، اگر سگ به ما حمله کرد چکار کنیم؟" ملا گفت: "آیة الکرسی بخوانید. سگ و اجنه از آیة الکرسی می‌گریزند." و کمی با خودش فکر کرد و ادامه داد: "البته محض احتیاط یک چوبی چیزی دم دستتان باشد. چون بعضی سگ‌ها عربی نمی‌فهمند!"

۹ نظر:

ناشناس گفت...

راستش را بخواهید متاسفانه حق با شماست!!
در زندگی گاهی اوقات آدم مجبور به شدت عمل میشود. و چاره‌ای هم نیست.

ناشناس گفت...

اگر شدت عمل کارساز بود ائمه و انبیاء و عرفا و همه انسانهای آگاه بجای آنهمه حرف زدن و نوشتن و کتک خوردن و ناسزا شنیدن و عذاب کشیدن با یک چوب دستی فهم و شعور را در ذهن آدما فرو می کردند و خودشان هم در آسودگی می زیستند

پانویس گفت...

موافق نیستم، ناشناس عزیز.
بنظرم بسته به موقعیت است. اینکه عیسی(ع) گفت اگر کسی به تو سیلی زد آنطرف صورتت را هم بیاور جلو که یکی دیگر هم بزند، با اینکه در قرآن آمده "رحماء" و "اشداء"، با هم در تضاد نیستند.
انبیاء و عرفا هم همه جا توصیه به شدت عمل، و همه جا توصیه به کوتاه آمدن نکرده‌اند.

tabkom گفت...

اگر دقت کرده باشید در مثنوی تمامی داستانها و تأویلها برای شناخت روان و جهان درونی و منحصر به فرد انسان و برای روشنگری و شناخت عمیق هویت واقعی میباشد . در واقع هیچ گونه ارتباطی با جامعه و قوانین و نسبت های دائم التغییر آن ندارد و موضوع مورد توجه هویت ثابت و غیر قابل تغییر یا همان " من " میباشد . " منی " که در هر شرایط و جامعه و رنگ و نژاد و در همه بطور ثابت وجود دارد . بطور مثال آقای پانویس در کودکی و نوجوانی و جوانی و میانسالی هر وقت به خود فکر میکند همواره یک نفر است البته با اطلاعات و دانسته های رو به رشد .
اینجاست که علت اینکه مطالب مثنوی و قرآن هیچوقت کهنه نمیشود و ثابت است را متوجه میشویم .
بنابراین ثفسیر و تأویل قرآن برای آنکه ما از آن قانون زندگی اجتماعی بیرون بکشیم مطلقا مردود است و به گفته بزرگان مفسر در آتش است .
و ما محصولات این سعی و اقدام را حداقل از قرون وسطی به این طرف به خوبی شاهدیم .

قطره گفت...

بالاخره چیکار باید کرد ؟

بزنیم یا اجازه بدیم بزنن ؟؟؟؟

یا بشینیم فقط آیه الکرسی بخونیم ؟!!!!

لبخنددددددددددد.....

قطره گفت...

سلام بر tabkom عزیز

نوشتید :


( مطالب مثنوی و قرآن هیچوقت کهنه نمیشود و ثابت است ) ...

دلم خواست در ادامه ی سخنان شما بگم که :

حتما منظورتون اینه که آدم ازشون خسته نمی شه .


عزیز دل ، به نظر می رسه ، آن چه کهنه نمی شود ، هر لحظه نو به نواست و ثابت نیست .

هر وقت بخوابیم از شراب اونها بچشیم ، هم شراب برامون تازگی خواهد داشت ( چون بر حسب شرایط زمانی و محیطی استحاله یافته ) ، هم ذائقه ی ماست که تیز تر شده و ( همون قضیه ی در یک رودخانه دوبار نمی توان وارد شد )... دقیقا به خاطر این است که هر بار ، درک بیشتری از اونها خواهیم داشت .

سخنانی کهنه می شوند که بر اساس اهداف بهره کشی از انسانهای عوام ، هر لحظه به همون شکل ثابت تزریق می کنند . از کودکی یک سخن پوچ ، بدون تغییر . مثل بسیاری از آداب و آیین های سنتی ... و می بینید که چقدر دلزده می شیم از اونها گاهی به تنگ میاییم .

گاهی خیلی ها می بینند که تکراری و بیهوده و بر اساس هدفی، اینها اجرا می شن ولی مثل لباس نامرئی پادشاه ، خیلی ها جرات نمی کنند بر زبانشان بیارند اون رو ...

ممنونم ، با این کامنت شما بهم یاد آوری شد که برخی موارد رو برم مجددا بخونم و تامل کنم ، حتما الان شرابشون کهنه تر شده ( یعنی بازهم،نو شدند )

وجودتون رو شاکرم ...

tabkom گفت...

خدمت قطره گرامی
منظور بنده از ثابت بودن قرآن و مثنوی و خیلی از متن های کهن معنوی اشاره به همآهنگی آن با اصل ثابت و بدون تغییر " من " دارد، شاید بهتر بود به جای کلمه ثابت میگفتم پابرجا قائم و همیشه زنده .
البته این حرفها مال خودم نیست و من با آنها نیستم برای همین است که نمیتوانم درست انتقال بدهم، معروف است این کلام دکارت که گفته : هیچکس چیزی را که از دیگری آموخته مانند آنچه که خود ابتکار نموده درک نمیکند .
مثل من که شور و حالی ( شاید هم شور در "حال" ) را که در کامنت های شما هست را میبینم و نمیتوانم داشته باشم .
شاد باشید

اشک یک لحظه به مژگان بار است
فرصـت عُمـر همیـن مقدار اســت

قطره گفت...

پابرجا قائم و همیشه زنده ....

و قابل استحاله به تناسب فهم هر کس .....

ممنونم از شما ... دقیقا همینطوره ...


در ضمن tabkom دوست داشتنی ، " شور در حال "

حالت ذوب شدن در کل هست که ، برای شما هم حتما اتفاق افتاده ولی نتونستید شاید نامی براش بذارید .

چون با حواس پنج گانه نمی شه توصیفش کرد . خیلی ها درکش می کنند ولی نمی دونن چیه و ازش رد می شن .

دقیقا اون لحظات در رقصید ... در حالتی که زمین و زمان رو می خواهید سجده کنید . ببوسید ...روی بر تمام ریگهای بیابان و علفهای دوست داشتنی که به غلط عموم بهش می گن علف هرز ، بسایید .

یه حس پرواااااااز ... به آن سوی ناتوانیها و نیازها ....
حس بی نیازی مطلق....
آن چه هست بیش از کافیست ....
نقصی نیست ...

و از شماااااااااااااااااا

قطره گفت...

و از شما باز هم ممنونم .

ارسال یک نظر

» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس در قسمت "نظر به عنوان" گزینهٔ " نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید. سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.

» لطفاً مرتبط با مطلب، نظرتان را بنویسید و اگر سئوال یا پیامی غیرمرتبط با این مطلب دارید، از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.