دفاع از حق



   دیشب با دوستی سوار ماشین در حال چرخ زدن در خیابان‌ها بودیم. ماشین جلوئی بناگهان توقف کرد و دنده عقب گرفت تا پارک کند و عنقریب بود که بزند به ما. در اینجور مواقع معمولاً باید اول راهنما بزنند تا ماشین پشتی بداند قصد توقف و پارک دارند. اما نزد و ما مجبور شدیم بشدت ترمز کنیم.

   دوست کنار دست من، که از قبل بخاطر ماجرائی ناراحت و اندکی آشفته بود، با عصبانیت سرش را از پنجره بیرون کرد و دو سه ناسزای چارواداری نصیب رانندهٔ خاطی کرد. او هم سرش را از پنجره بیرون آورد تا جواب دهد، که گازش را گرفتم و دور شدیم.

   نه همان موقع، دو سه ساعت بعد، از دوستم علت ناسزاگویی‌اش را جویا شدم. گفت: "اول اون فحش داد و من هم از خودم دفاع کردم. من حق دارم که از خودم دفاع کنم."

   نمی‌خواهم بگویم پرخاش و ناسزاگویی هنگام عصبانیت قبیح است و یا درست است و این صحبت‌ها. حتی شاید باعث تخلیه و آرامشی موقت هم بشود. بهرحال این موضوعی است جدا که الآن به آن کاری ندارم. اصل حرفم روی این موضوع است: اینکه به من "توهین" شده باشد و "دفاع از خودم" را "حق خودم" بدانم، احتمالاً نشان از این دارد که "خود" را کاملاً واقعی می‌دانم. آیا به واقعیت من آسیبی می‌رسد اگر کسی بمن "توهین" کند؟

   البته روشن است که این موضوع، مجوز ناسزاگویی به دیگران نیست(آخر بعضی‌ها چنین برداشتی می‌کنند!). همه از این جریان آگاه نیستند که "توهین" باعث آسیب واقعی نمی‌شود و از کودکی آموخته شده‌اند که "از توهین دیگران باید عصبی و برآشفته شد و عکس‌العمل شدید در برابرش نشان داد. باید از خودت دفاع کنی. این حق توست!" لذا عاقلانه نیست که به دیگران ناسزا بگوییم و انتظار داشته باشیم ناراحت نشوند و عکس‌العمل نشان ندهند. حرف اینست که اگر من از ناسزای دیگران ناراحت شوم، نابخردانه عمل کرده‌ام.

   موضوع "توهین" اتفاقاً برای کسانیکه در خط(!) خودشناسی هستند، برای تمرین ضربه خوردن به "من" بسیار پرفایده است. بعداً شاید در اینباره بیشتر بگویم که چه لمی می‌توان از آن بیرون کشید و در عمل آورد. هر چند اگر بعداً هم نگفتم، شاید توانسته باشی خودت حدس بزنی که این لم چیست.

   راستی، این تمثیل هم بنظرم می‌رسد در این رابطه بگویم: در نظر بگیر من دارم روزی آفتابی در خیابان قدم می‌زنم و رهگذری روی سایه‌ام پا می‌گذارد. آیا این خردمندانه است که با او جنگ و دعوا کنم که چرا به من آسیب رساندی؟ و این جنگیدن را هم حق خودم بدانم و "از خودم دفاع کنم"؟! آیا این منطق صحیح است؟


---
+ پادکست «برخوردن»


۱۲ نظر:

رستگار گفت...

شخصا هنگام برخورد با این موضوعات مثل توهین ،با خود فکر می کنم که طرف مقابل از کلمات نامناسب استفاده کرده، عصبانی شده یا کار نابخردانه ای انجام داده، پس من چرا اخم کنم یا عصبانی باشم؟ اصلا به من چه ارتباطی دارد(با اینکه مثلا به من توهین شده) ؟ این من ای که در این جمله گفتم، اون من نظاره گر هست، نه اون من دارای هویت فکری.

سنتوری گفت...

این تمثیل سایه خیلی جالب بود

morteza deyanatdar گفت...

با سلام و عرض ادب و احترام
مرتضی میگه:

وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا

و بندگان خداى رحمان كسانى‏اند كه روى زمين به نرمى گام برمى‏دارند و چون نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند به ملايمت پاسخ مى‏دهند.

الفرقان آیه 63

همین!!

ناشناس گفت...

آره .... اما خیلی مواقع " توهین" تعبیر و تفسیر ماست ..... که هرچه " تصویر" بزرگتر تعبیرات بیشتر......

ناشناس گفت...

چرا وقتی کلمات زشت از دهان کسی بسمت من پرتاب میشود میگویم بمن توهین شده است؟ درست است که بکار بردن الفاظ زشت علیه کسی کار درستی نیست اما چرا از شنیدنش ناراحت می شوم آیا این سکه روی دیگری ندارد؟ مثلا در محیط کار، خانه ، دوستان و یاهر جائی دیگر که فردی از این افراد به من اعتناء نمی کند، بی توجه است واصلا مرا آدم حساب نمی کند ویا وقتی بنا بدلیلی ناسزا میگوید ، من بشدت از این امر رنج میبرم واز او بشدت متنفر میشوم و به این و آن شکایتش را میبرم اما وقتی همان فرد رفتارش را حال با دلیل و یا بی دلیل با من تغییر میدهد و بمن توجه و محبت و احترام میکند هماندم بسیار شاد میشوم و دیگر نسبت به او احساس نفرت نمی کنم و چقدر هم خیرش را میخواهم حال آنکه دو دقیقه پیش میخواستم سر به تنش نباشد ، پس توهین کجا رفت آیا نیاز من به تایید هویت فکری من و محبت و توجه و احترام موجب نشده بود که رفتارهای او را توهین آمیز تعبیر کنم؟ اگر هیچ نیازی در دلم نبود بازهم برایم اهمیت داشت که دیگری با من چگونه رفتار کند؟ بارها شاهد بوده ایم بچه ای که هنوز وجود روانیش از اجتماع تاثیر نپذیرفته به طور ذاتی فحش های آبدار نثار پدرو مادر و اطرافیان میکند و کسی احساس نمی کند که بهش توهین شده چون معتقد است کودک بی شعور است یعنی بی منیتی او را به بیشعوری تعبیر می کند در نتیجه انتظار تایید و توجه و احترام از وی ندارد اما از بزرگان که منیت آنها را به حساب شعور و درک میگذارد توقع رفتاری شایسته یعنی گرفتن تاییدیه دارد. اگر من تهی از "من" باشم در این مواقع برخورد ظاهریم بسته به فطرتم خواهد بود که چگونه باشد ممکن است سکوت کنم و یا عکس العمل دیگری نشان دهم اما وجود روانیم آزرده نخواهد شد هرچند که بستگی دارد "من" به کدام وادی گام نهاده باشد اگر در خط خودشناسی کارمیکنم ممکن است از رفتار بد دیگران که در این خط نیستند خم به ابرو نیاورم ولی فرد آگاهی که وجودش برایم اهمیت پیدا کرده روزی رفتار، گفتار و یا همین نوشته مرا تایید نکند و یا با تندی و خشونت پاسخم را بدهد چون توجه و تایید او برایم مهم است بازهم احساس اهانت و درواقع حقارت میکنم فکر میکنم که در شان او نبوده که با من چنین رفتار کند و توجه نمی کنم که هنوز اسیر هویت فکری هستم و فقط اربابم عوض شده است.

ش_محمدی گفت...

سلام
تیکه ای که در مورد سایه فرمودید لپ کلام است اصلا تمام حرف ها هم امواج و ارتعاشاتی است که ما به آن کد داده ایم و به نوعی خودمان قربانی نام گذاری ها یی شده ابم که فقط قراردادی بود برای ارتباط انسان ها ولی متاسفانه شده عاملی برای سقوط بشر ...همیشه دعوا های مردم در کوچه و خیابان مرا یاد جدال های راز بقا در تلویزیون می اندازه.در ضمن اقای پانویش توان شما در تفهیم فوق العاده است و خوشحالم که با شما آشنا شدم.مرسی به خاطر همه چیز

سعیدی گفت...

مثال سایه بسیار گویا بود.
عکس مطلبتان تأمل برانگیز است. عکسی مفهومی است.

ناشناس گفت...

در خیابان عباس آباد مردم , آرام , متین , با لهجه شمرده , اصیل و پولدار شهر اصفهان زندگی میکنند . دوستم میگفت یه بار از اون جا رد میشده ( پیاده) میبینه یه حاج آقاو حاج خانم با لباسهای مهمونیشون از خونه ای میان بیرون , پشت سر اونها به راهش ادامه میده میبینه حاج خانم که انگار از حاج آقادلخوره میگه " حاج آقا هرچی من حساس ...شوماوم( شماهم) بی شعور " حال هر چی هویت فکری حساس ملت هم ......

ناشناس گفت...

پانویس لطفا عکس خود را برای من بفرست ما جوان ها بسیار شما را دوست داریم(البته ذاتا دوست داریم و این دوست داشتن وابسته به اعمال شما نیست) بگذریم
نظر بنده این است که تا وقتی فردکوچک ترین اعتقادی به وجود "من" و این مسخره بازی ها دارد تا وقتی انسان کوچک ترین اعتقادی به داشتن یک "سایه" دارد
همان آش است و همان کاسه و همان بدبختی و همان قیاس ها:
دیدی فلانی چطور مرا جلوی دوستانم خورد کرد!!
دیدی فلان بی شعور چطور جلوی فلان گروه مرا خراب کرد

ناشناس گفت...

من هم میگویم این قدر مسخره بازی در نیاور ما از صبح تا شب دنبال چنین مجالسی هستیم که ما را خورد کنند از بخت بد ناکام می مانیم حالا تو این جا نشسته ای و داری شکایت میکنی پاشو پاشو برو اونو بشکن
او میپرسد چه چیز رو؟ من میگویم همان چیز که باعث شده تو اینجور ناراحت باشی
فردا او میرود و سر دوستش را میشکند...
عجب.. عجب..
عکس فراموش نشودهااا خداحافظ

قطره گفت...

در عمل می شه هر کسی خودشو محک بزنه ....

و فقط یکبار نیست ...

هر لحظه خطر سقوط به دره ی نفس هست ...

اصلا زندگی رو باید لحظه لحظه مراقب بود ...

که به اون بیگانه ی درون اجازه نداد کار رو به دست بگیره ...

و این خیلی سخته ...خیلی سخت ....

....

هزاران هزار جلوه داره . هر لحظه به شکلی هست .
یک نوع نیست که یاد بگیریم و تموم بشه بره ...

خیلی سخته ... این شعر برام تداعی شد:

آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه ی فال به نام من دیوانه زدند

....

ناشناس گفت...

تو سایت آریا ساسول پارس جنوبی یک مدیر فرانسوی داشتیم. یک روز یکی از کارکنان شروع کرد به فحاشی کردن به این آقای فرانسوی. مترجم که دید اوضاع خوب نیست خواست یجوری مسئله رو جم و جور کنه. این آقای فرانسوی اصرار داشت که این بنده خداچی می گه؟ خلاصه بعد از کلی معذوریت مترجم گفت که میگه مادرت رو...!!! مدیر فرانسوی که داشت از خنده منفجر می شد گفت چطور این آقا می خواد با مادرم بخوابه در حالی اون تو فرانسه زندگی می کنه و حدود هشتاد سالشه!!!!!!!!!!!!!!!!

ارسال یک نظر

» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس در قسمت "نظر به عنوان" گزینهٔ " نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید. سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.

» لطفاً مرتبط با مطلب، نظرتان را بنویسید و اگر سئوال یا پیامی غیرمرتبط با این مطلب دارید، از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.