جلسهٔ ۱۴۶ شرح مثنوی


   متأسفانه فایل‌های صوتی جلسهٔ امروز، شنبه (جلسهٔ شمارهٔ ۱۴۶) را از دست داده‌ایم! اگر از دوستان حاضر در جلسه، کسی صدا را ضبط کرده، لطفاً فایل(ها) را برای من ایمیل کند.

  تازه: خوشبختانه دوستانی فایلهای صوتی مذکور را فرستاده‌اند و تا پایان امروز(یکشنبه) بروی صفحهٔ آرشیو و صفحهٔ جلسهٔ ۱۴۶قرار خواهم داد.

   در ضمن دوستانی که لینک مستقیم فایلها را می‌خواهند به صفحهٔ جلسه مراجعه کنند. از این به بعد، گوش شیطان کر، سعی خواهم کرد لینکهای دانلود مستقیم را روی صفحهٔ خود هر جلسه قرار دهم. اگر یادم رفت، لطفاً یادآوری فرمائید.

 

۱۹ نظر:

morteza deyanatdar گفت...

با سلام و عرض ادب و احترام
مرتضي ميگه:

بقول مولانا علیه الرحمه:

چشم باز و گوش باز و این عمی (عما)
حیرتم از چشم بندی خدا

و باز بقول حافظ علیه الرحمه:

به فریاد خمار مفلسان رس
خدا را گر می‌دوشینه داری
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآنی که اندر سینه داری

همین!!!

شهریار گفت...

ای داد بی داد ... بعد از دو ماه صبر باید این فاجعه رخ می داد؟

مهشید گفت...

...

یک نفر گفت...

چراااااااا؟؟

tabkom گفت...

بیدلی در همه احوال خدا با او بود...................،
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد !!

با سلام خدمت آقای پانویس و دوستان،

در باب این مشکل میخواستم پیشنهاد بدهم با همکاری دوستانی که در زمان برگزاری جلسات آنلاین حضور دارند، همیشه یک نفر داوطلبانه فایل پشتیبان تهیه کند.

چندی قبل در خاطر دارم جنابعالی از دوستان درخواستی داشتید بدین مضمون که : کسانی که جلسات گذشته را بصورت آفلاین دوره میکنند ، اگر در جلسه‌ای به طرح موضوعی برخورد کردند که من قول داده بودم در آینده آنرا به بحث بگذارم ، به بنده یادآوری کنند ( پایان نقل قول )،
در این راستا، اگر امکان داشته باشد، به شکل داوطلبانه و توسط دوستان داوطلب، صورت جلسه نسبتا خلاصه‌ای از گفتگوهای هر جلسه تهیه شود و به این وسیله امکان دستیابی و جستجوی موضوعات به صورت موردی فراهم گردد. همچنین خود این کار باعث ارتباط و کارآیی جلسات در کنار هم و جلوگیری از تکرار دوباره موضوعات میگردد .
برای شروع، با هر نفر یک جلسه، شروع کنیم، و اگر شدنی باشد، بنده داوطلب هستم چراغ اول را روشن کنم .

ممنون

---
سلام. پیشنهادتان را در جلسهء بعد مطرح خواهم کرد و امیدوارم یکی از دوستان این کار را بعده بگیرد.
در مورد تهیه صورتجلسه و موضوعات هم هر کس مایل است می تواند مشارکت کند. اگر شما هم خواستید برای هر جلسه ای تهیه کنید، قبلاً ایمیلاً(!) با بنده هماهنگ کنید تا دوباره کاری نشود. چون تا الآن خیلی از جلسات قبل فهرست موضوعی شده‌اند(نه همه).
خوشبختانه فایلهای جلسه 146 را سه نفر از دوستان ضبط کرده بودند و برایم فرستاده‌اند و تا پایان امروز بروی صفحهء جلسه قرار خواهم داد.

آيدين گفت...

سلام.برايم جالب است تعلقات شما در ديار فرنگ.

tabkom گفت...

Lost & Found

چه تیتر جالبی،........ از کجا میدونستید آخرش پیدا میشه ؟!!

باسهراب گفت...

من اناری را می کنم دانه به دل می گویم:
خوب بود این مردم , دانه های دلشان پیدا بود.
می پرد در چشمم آب انار : اشک می ریزم اشک می ریزم.

morteza deyanatdar گفت...

با سلام و عرض ادب و احترام
مرتضي ميگه:

ضمن تشکر از پانویس عزیز برای زحمات بی دریغ ایشان

با توجه به مطالب این جلسه خصوصا دقیقه 26 به بعد از دوستان انتظار میرود که دیگر از جناب پانویس توقع سفرنامه و سر گذشت چله نشینی! از ایشان نداشته باشند و خود آستین همت را بالا زده و یا بقول پانویس سنجدی خورده (البته کسانی که به سنجد حساسیت دارند می توانند خرمالو بخورند) و پاشنه کفش بالا کشیده و عزم خود را جزم کرده و با یک یا علی قصد کوه طور ( و یا بقول پانویس تپه ) نموده وچنان شوند که.........

حافظ
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بی‌مروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بی‌خبر آید

همین!!!

tabkom گفت...

آقا مرتضی،

از قضا سرکنگبین صفرا نمود
روغن بادام خشکی میفزود

........ و ما چه کنیم که از هر دوی اینها ( خرمالو و سنجد ) کراهت شدید عارض‌مان میگردد !!
البته اولی به سبب گرانی شدید،.......... مکروه میباشد !! .....و تو خود دانی و دانم که : عجب هلوییست این خرمالو !!

رباعی از حقیر :

کنون که دادخانه‌ی دادار خیر و شر برپاست،
سبب چه باشد و چون است که شکوه‌ها برخاست ؟!!

چه جای انتظار، ز من است و گنه کدام آمد،
که چرخ ریو و ریا گردد و سپهر او برجاست !!!

ناشناس گفت...

موسیقی آخر برنامه مارا تا اون دورهای خاطرات برد تشکر از آقای مجید

tabkom گفت...

اندر احوالات آقای کامنتیان !!


آقا یافتم، یافتم !!
یکی از علایم هویت فکری اینه که مثل من، در اینجا تند تند کامنت بذاری بعد هی چپ و راست بیایی سر بزنی ببینی کامنت‌ات تایید شده، و بعدش هم، چند باره با وسواس زیر و بالاش کنی، ببینی آیا کجاش ایراد املایی، دستوری، ویرگولی پیدا میکنی،.... نه ؟!!


استغفرلله......... لا اله الا الله،.......هی میخوام سنگین و رنگین مثل آقاها بشینم سر جام اینقدر اینجا وول نزنم، اما دلم میگه : بدبخت،..... خودت باش ، اگه اونجوری بشینی و ادا در بیاری، اونوقته که کلاه سرت رفته !!!

گوژپشت گفت...

چند روز پیش فیلم " گبه " مخملباف رو دیدم . تمام فیلم پر از رنگه و زندگی ... تولد ... مرگ ... گبه یه دختر جوان و عاشقه که در مسیر زندگی گاهی صدای معشوق رو میشنوه ( معشوق یه سوارکاره که صدای گرک در میاره و با این " صدا" وجود خودش رو اعلام میکنه ) درابتدای فیلم ما " گبه و گرگ " رو میبینیم که دچار ملال پیری اند و در کنار هم .....
داشتم فکر میکردم شاید اصل زندگی همان " عاشق شدن " است و باز هم شاید " زرنگی " می بود اگه گبه اون " صدا" رو واسه خودش نگه میداشت و باهاش پیر میشد ..... " عاشقی " و " زرنگی " ؟..... در نمودار سینوسی زندگی " عشق" نقطه اوج نموداره ..... حالا بگذریم از عشقهایی که ساخته " خیال" ه که اون هم مشغولیت خودش رو داره.... چند روز پیش با چند نفر تو ماشین بودیم و صدائی پخش میشد " اندازه یه پلک زدن عاشق م باش " .... یه پلک زدن ....یه پلک زدن ‘ آدم به یاد " ساندویچ " میافته ..... دیونه چه ربطی داره ؟ .... ربطش سرعته " سرعت".......عمری دگر ببایدبعد از فراق مارا کاین عمر صرف کردیم اندر امیدواری
شاید اوج ........ " عشق او" ست ......نگران وصال نباشیم و اگه داریم میسوزیم لذت ببریم .

قطره گفت...

تبکم عزیززززززززززز اگر تبکم دوست داشتنی ست ، به خاطر اینه که خودشه ...

اگر تبکم و حرفهاش به دل می شینه ، به خاطر اینه که خلوص داره .... نه احتیاط...

نه توقع برتر بودن از " خودش "

دلم می خواد " خودم باشم .... گاهی اونقدر کودکم و معصوم که دلم می خواد از گردن آدمها آویزون بشم و بگم دوستشون دارم ..... البته " خود " بودن ، برچسب ها خواهد خورد ....
برچسب دیوانگی ... هرزگی... سبکی ... برچسب اینکه نمی تونی زرنگی کنی و برتر از اونچه هستی جلوه کنی .... اما ..... اما ... اما ....

من عاشق این خلوص " خود " بودنم هستم ... هر جا خالصم ، می شم " خدا "

ای دنیااااااااااااااااااااا منو مجبور به ریا و احتیاط نکنید ..... بذارید مثل بچه ها هر وقت دلم خواست قهقهه بزنم ... هر وقت دلم خواست گریه کنم ... هر وقت " دل ام " خواست عشق بورزم ....

بذارید کودک بمونم ... حرفهای کودکانه ی منو تعبیر نکنید ... که همه خالصند ... همه از دل برآمده .. و تا عرش خدا روحم رو پرواز می ده ....

همه رو عاشقم به شرط عدم ریا ... عدم احتیاط.....

تبکم جاااااااااااااااااااااااااان از اینکه " خودتون " هستید ممنونم ... دوستتون دارم ....

نام تبکم در این کامنت من شامل همه می شه .... دوستتون دارم ای انسانهای کودک مانده و معصوم .... نذارید معصومیتتون به نامهای شرم و تابلوهای ایست و میوه های ممنوع ، آلوده به زرنگی و عقل و احتیاط بشه .....

..........

پانویس گفت...

دوستی نوشته اند:

"سلام پانویس عزیز
شاید بی ربط باشد ولی چندی است در داخل کشور عزیزمان هر روز در سایت ها و خبر گزاری های مختلف خبر شکسته شدن حریم بانوان توسط افراد ناشایست و تجاوز به این افراد در جای جای کشور عنوان میشود .
هر کسی این ناهنجاری و تجاوز هار را به گونه ای تفسیر میکند
با توجه به آشنایی اینجانب با این سایت مایلم درصورتی که صلاح میدانید نسبت به این موضوع و علل پیدایش آن در جامعه کنونی ما از دید خود شناسی یا ... مطرح و بررسی کنید"
----

دوست عزیزم، با احترام به درخواست شما، بنده معذورم در این رابطه اظهار نظر کنم.
زنده باشید.

tabkom گفت...

ممنونم خانم قطره از ابراز لطف جنابعالی،

اگر ما قبول داریم و دیدیم که بچه‌ها با روحیه و شخصیتِ ( نداشته‌ای ) که دارند ، همیشه شاد هستند و دیگران را به طرف خودآگاهی و شادی میبرند، ..............پس چرا باید ازین که این اضافات را از روح خودمون پاک کنیم ،........... بترسیم ؟!!!
چمدون‌هارو خالی کنید ،........... به خدا بار اضافه هستش اینا ! ....... تو این فیلم‌ها دیدید هنرپیشه‌ها چمدونهای بزرگ را به راحتی با خودشون حمل میکنند، .........و ما به هم چشمک میزنیم و به هم میگوییم : بابا معلومه که خالیه ، و الا به این راحتی با خودش نمیتونست اینور اونورش بکشه !!

نپرسید خوب حالا چرا کل چمدون رو دور نندازیم ،........ نه...... این یکی دیگه فعلا نمیشه،......... ما چمدون خالی رو باید همراه خودمون داشته باشیم، تا توی دنیایی که خیلی‌ها چندین و چند چمدون پُر و سنگین، دنبال خودشون راه انداختند ، خیلی هم غیرعادی جلوه نکنیم ..........تااااااااااااااااااااااااا بعد........و بعد................وبعد.
این چمدون سبک همین اسم و عنوان و جنسیت و یک مقدار خرت و پرت ضروریه .

تو قرآن گفته : آیا کسی هست که به من از روی احسان قرض بده تا من به او دو برابر برگردانم ؟!!
توجه دارید ؟!،.......... زمان بازگرداندن را اعلام نکرده !!........... اگر اعلام میکرد همه هجوم می‌آوردند و میخواستن که قرض‌الحسنه بدهند و سر برج هم همه طلبکار !!!
اما به خدا باور کنید از سر ماه هم زودتر دو برابر و چند برابرتلافی میکنه،.................... اون اعلام نکردن زمان،............ خودش یه تشویقه !! .
حالا شما شروع کن با ایمان و اطمینان از امروز.... مهر، دوستی ، محبت ، روی خوش، گذشت، شادمانی، همکاری، همدردی، بی‌ ریایی و..............چه میگویم...... در یک کلام عشق را قرض بده......................

برای یکبار هم که شده شجاعت داشته باش و نترس از این که بهت بگن : بابا فلانی خیلی اوسکُله !! ....هیچ میدونی، اوسکل یک پرنده‌ست که غذاش رو میره زیر خاک پنهون میکنه و بعد وقتی لازم‌اش داره یادش میره اونو کجا خاک کرده بوده ؟!،.............اما به آورنده‌اش و پرورنده‌اش قسم .............هیچوقت از گرسنگی نمرده !!!
همونطور که گوزنها، آهو‌ها، فیل‌ها تو کوه و بیابون آبشخور خودشون رو............. ( براشون پیدا میشه ) و سیراب میشن !

شنیدم تو اروپا و آمریکا ، بعضی پولدارهای حتی بی اعتقاد به خدا و بی مهر و صفا، هستند که این فرمول را پیدا کردند، و همیشه مقداری از ثروت مادی خودشون رو به موسسات خیریه کمک میکنند و در مقابل به شکلی جالب به ثروت‌شون اضافه میشه، ........ به قول از ما بهترون : فاعتبروا یا اُولوالابصار !!


یا..............اینجوری بگم :


آن‌که جان‌ات داد و ایمان مَر ترا !!
چون نباشی، همدم و همسر وِرا ؟!!

او که از اشکِ صدف، گوهر کند، !!!
کِی گمان بردی ترا پَر پَر کند ؟!!

از کجا آمد ترا، جسم و توان و توشه‌ات ؟!
وز کجا پیدا شده پیکاوه* و اندیشه‌ات ؟!

ازکجا مینای قلب‌‌ات، " او در او پیدا "، شده ؟!
وز کجا شاهِ روان‌ات عاشقی شیدا شده ؟!

از کجا شهر وجودت مقصد الهام شد ؟!
وز کجای‌ات سینه مالامالِِ از اسلام شد ؟!

از کجا مِهر جمال‌اش در دل خود یافتی
وز کجا مُهر کمال‌اش نو به نو بشناختی

از کجا سوز دل آلاله‌ها افسانه شد
وز کجا صبح سعادت نزد ما بیگانه شد ؟!!

ازکجا.....................................
وز کجا..........................................................................

* آقا پانویس سلام ،........... من این کلمه " پِیکاوه " را با اجازه از شما همینطوری از خودم در آوردم، منکه تا حالا نشنیده بودم ، اما الان میرم تو سایت لغتنامه دهخدا ، اگر نبود به لغت‌هاش اضافه میکنم.
فکر کنم بشه در زبان پارسی به معنای جستجو، به کارش برد .

ممنون

یگانه گفت...

سلام به همه دوستان
بطور کاملا اتفاقی با این سایت اشنا شدم و هر وقت میرم سراغ کامپیوتر نا خود اگاه یه سری هم به این سایت میزنم.
نظرات دوستان خیلی جالب و دوست داشتنی اند.
اقای تبکم و قطره عزیز و دیگر دوستان قدر سادگی تون رو بدونید تو دنیایی که همه از زرنگی حرف می زنند سادگی و ابراز ان خیلی هنره .
منم دوستتون دارم و خوشحالم که باهاتون اشنا شدم و همینطور اقای پانویس از اینکه به ما این امکانات رو دادید تشکر می کنم.
انسان زیباست و زیبایی رو دوست داره و تنها انسان عاشقه که می تونه ابراز عشق بکنه.

قطره گفت...

برای یگانه ی نازنین ....

می بینی گیرنده ها و فرستنده ها چقدر دقیق تنظیم شدند ؟!!!!!

هر سخن حاوی عشقی می ره بر قلبی می شینه ... سالهاست دارم می بینم تیرهای معجزه گر عشق رو که از طریق حرفهای دل و ساده و بی ریا به دنیا پرتاب می شه و همه در قلبی ساکن می شن .....

این قلب ممکنه قلب یک پرنده باشه ... قلب نامریی یک گیاه باشه و یا قلب آدمها ...

من به تجربه در یافتم که :

از بین موجودات ، فقط برخی از آدمها رو دیدم که در برابر این تیرهای بی آزار و معجزه گر و سرشار عشق ، مقاومت می کنن ... به دلایل زیاد از جمله اینکه آدمها باورشون شده که براشون عشق رو سهم بندی کردند و بیش از اون رو برا خودشون ممنوع می دونند و گناه .... اینها کسانی هستند که همیشه زندگی شونو دیکته می کنند یعنی یکی باید بگه چیکار کنند و اینها عینا اونو انجام بدن ... مبادا از قشون اکثریت رانده بشن .... احتیاط... ریا ... خویشتن داری ظاهری ....

شعری دارم که در اون نوشتم :
چه ظلم بزرگی بوده اینکه ما رو متقاعد کنند که در چشم " جانان " نگاه نکنیم چون نامحرمه .... منظور از جانان ، هر کس به جز اونهایی است که از نظر شرعی اسمشون محرم هست ....

چطور تونستند آدمها رو با نام محرم و نا محرم از هم جدا کنند ... و از هم فراری بدن ؟!!!! تا جاییکه مالکیت مطرح بشه ... این مال تو ..اون مال من ... و ....می پرسم :

محرم کیست ؟؟؟؟
آیا پدری که نتونی حرفهاتو بهش بگی ، و باهاش درد دل کنی محرم توست ؟!!!
آیا همسری که نتونی تمام حرفهاتو بهش بگی محرم توست ؟؟؟

محرم کسی است که به یگانگی رسیده .... چطور راحت در مقابل یک درخت یا گل می تونی حرفهاتو بگی چون تعبیر نمی شه .... کسی که بتونه این طوری تو رو بشنوه ، لیاقت محرمیت داره ....

از همه تون می پرسم : آیا محارم شما واقعا محرم دلتون هستند ؟
و آیا در بین اونهاییکه اسمشون در سند به عنوان محرم شما نیومده ، کسی نیست بتونه شما رو بی تعبیر درک کنه ؟؟؟؟

....

قطره گفت...

....دلم می گه در عمق چشمان هر موجودی خیره شو و جان محرم او را دریاب ....

اونوقت می بینی که در درون هر جانی ، خدایی نشسته که منتظره باهاش درد دل کنی ... و بهش توجه کنی... خدایی که همیشه گفتند باید ازش فرار کنی چون مال تو نیست ...چون نامحرم است ....

و اینطوری مانعی برای یگانگی شدند ... جنگها رو بوجود آوردند ... دین ها رو دسته بندی کردند ... خدای تصنعی رو گذاشتند رو طاقچه و خودشون افتادند به جون هم تا همدیگه رو متقاعد کنند که کدومشون در مورد این خدا بهتر می تونه داستانسرایی کنه ....
نه عزیزم ، باور دارم تک تک موجودات ، هر کدوم " خدا " هستند ... و من می تونم بدون کتاب ... بدون هیچ واسطه ای تنها از طریق عشق با اونها ارتباط پیدا کنم ...

کاش یک پرنده بودم ....
یا آهویی در دشت بدون قوانین کلاف وار در هم پیچیده ی آدمهایی که دوست دارند همه چی رو تحت سلطه خود بگیرند حتی عشق بین موجودات رو ...

تنها به یک کتاب معتقدم که دو جمله ی راهنما داره :
1- دلم می خواد 2- دلم نمی خواد

اگر به آنچه دلم می خواد عمل نکنم ، گناه کردم ... و اگر به آنچه دلم نمی خواد ، عمل کنم باز هم گناه است ... هر گاه کاری مطابق خواسته ی دلم باشه، رو خط مستقیم می رم .... تمام ... من سواد درک خیلی از قوانین آدمها رو ندارم ....و لازم نمی دونم کسب کنم ....

بقیه حرفهام باشه در سکوتی به حجم تمام سلطه ها .....

......

ارسال یک نظر

» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس در قسمت "نظر به عنوان" گزینهٔ " نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید. سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.

» لطفاً مرتبط با مطلب، نظرتان را بنویسید و اگر سئوال یا پیامی غیرمرتبط با این مطلب دارید، از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.