نیوزین




   ۱. سلام! بحمد الله و المنة از سفر ایران برگشته‌ام و انشاالله تبارک و تعالی از این به بعد با حرافی‌هایم سرت را درد خواهم آورد.

    البته نمی‌دانم این لفظ «برگشتن» شامل حالم می‌شود یا خیر. چون آدم وقتی به وطنش می‌رود می‌گویند «برگشته است». حالا من نمی‌دانم آیا وطنم این طرف است یا آن طرف. الان در سفرم یا در سفر بودم و تمام شده سفرم! خلاصه این ذهن هم با برچسب‌گذاری‌هایش پاک آدم را دیوانه می‌کند. (بگو "نه که نبوده‌ای!")

  ۲. جلسات آنلاین شرح مثنوی؟ طی یک ماه آینده درب دکان را دوباره باز خواهیم کرد، اما بگمانم مجبوریم هر سه هفته یکبار یا ماهی یکبارش کنیم. یا اصلاً هر موقع که وقت شد. حالا تا دوباره شروع کنیم، خبر خوبی بدهم و آن اینکه آقای تبکم عزیز زحمت خلاصه‌نویسی و موضوع‌بندی جلسات نود الی صدم را هم کشیده‌اند و بهمراه دقت نظر، ذکر دقایق، موضوع‌بندی و نت‌برداری، بعضاً کامنتهایی نیز افزوده‌اند مانند این کامنت که در مورد قسمتی از داستان جلسهٔ نود و سوم نوشته‌اند:

"یک نفر معتاد بی‌پول که گوشه خیابان می‌افتد و مال و منالی ندارد را هر کس می‌بیند می‌گوید: خاک بر سرت کنن، مردکهٔ بدبخت شیره‌ای، معتاد مافنگی، بلند شو خودتو جمع کن...... اما من خودم شنیدم در مورد یک فرد پولدار و صاحب امکانات چشمگیر که مصرف تریاک‌اش هم سه برابر اون معتاد مفلوکه! می‌گویند: به به، نمی‌دونی با چه ابهتی این تریاک سناتوری رو می‌چسبونه رو حقه وافور!! سینی و منقلش خاتم‌کاری اصفهانه، دسته وافورش چوب عنابه کنده‌کاری شده‌س، حقه‌ش هم ازین چینی‌های ناصرالدین شاهیه!! چی بگم، عظمت‌اش آدمو می‌گیره!!!!" تبکم

   مجموعه فایل‌های خلاصه‌برداری‌های جناب تبکم را بصورت یک فایل از اینجـا می‌توانی دریافت کنی. دست و بازوی ایشان درد نکند و خسته نباشند.

۲۶ نظر:

امین گفت...

سلام

باد آمد و بوی عنبر آورد

ای صبا بادی که داری در سر از یاری بگو
گر نگویی با کسی با عاشقان باری بگو
قصه کن در گوش ما گر دیگران محرم نیند
با دل پرخون ما پیغام دلداری بگو
آن مسیح حسن را دانم که می‌دانی کجاست
با کسی کز عشق دارد بسته زناری بگو
بانگ برزن عاشقی را کو به گل مشغول شد
گو که شرمت باد از آن رخ ترک گلزاری بگو
ای صبا خوش آمدی چون بازگردی سوی دوست
حال من دزدیده اندر گوش عیاری بگو
سوسنی با صد زبان گر حال من با او بگفت
تو چو نرگس بی‌زبان از چشم اسراری بگو
با چنان غیرت که جان دارد بگفتم پیش خلق
شمس تبریزی بگویم گفت جان آری بگو

رها گفت...

به قول خودتون خوش برگشتی پانویس جان.وطن همونجایی است که تو میتونی بدون مواخذه خودت باشی

tabkom گفت...

با سلام

احتمالا " نیوزین " باید شهر محل اقامت شما باشد .... پس به قول شاعر :

گر در" نیوزینی " چو با منی پیش منی
........................................

از بابت شروع جلسات شرح مثنوی هم خداوند انشاالله به شما سلامتی و توان بدهد که به این زحمت ادامه بدهید............

گل خندان که نخندد چه کند ؟!
عَلم از مُشک نبندد چه کند !؟

بابت خلاصه نویسی هم ، انجام وظیفه‌ای شیرین است، از تشویق‌های شما ممنون .

morteza deyanatdar گفت...

با سلام و عرض ادب و احترام
مرتضی میگه:

جسارتا در مورد جلسات مثنوی پیشنهادی داشتم:

با در نظر گرفتن اینکه تفسیر وتاویل مثنوی از نظر شما کاملا درونی است و حقیقتا هم کسی تا کنون چنین ادعائی نکرده و یا اگر هم چنین ادعائی داشته به زیبایی و شیوایی شما نتوانسته بیان کند چنانچه امکان دارد و صلاح دانستید مثنوی را از همان ب بشنو از نی تا الی آخر آن بیت به بیت شروع به شرح و تفسیر نمایید و روش کار هم چنین باشد که هفته ای یک ساعت جلسات به صورت آفلاین توسط شخص شما دقت داشته باشید فقط توسط شخص شما شرح داده شود وسپس یک روز مقرر در یک ساعت معین بطور منظم بر روی سایت قرار بدهید و هر سه یا پنچ جلسه یک جلسه هم یطور آنلاین برای پاسخ به سوالات و رفع اشکالات و تبادل نظرات تشکیل دهید.
فکر کنم خود مولوی هم از این امر راضی و خشنود شود.
ممکن است که بگویید تمام مثنوی در همه جلسات گذشته خلاصه شده و آمده است ولی باور بفرمایید تمام مثنوی به این امر نیازمند است تا کسی از بقیه آنهایی که شرح داده نشده است بهانه ای بدست نگیرد و البته به دلایل دیگر هم.
امیدوارم که این فضولی و جسارت بنده را عفو کنید.

همین!!!

morteza deyanatdar گفت...

با سلام و عرض ادب و احترام
مرتضی میگه:

از دیـده ز رفـتن تـــو خـون مـی‌آیــد
بر چهره سرشک لاله گون مـی‌آیـد
بشتاب که بی توجان ز غمخانهٔ تن
ایـنـک بــه وداع تــو بــرون مـی‌آیــد
"وحشی"

همین!!!

مهرو گفت...

از اینکه با آن پیامک خاطرتان را آزردم(شاید) عذر میخواهم. موشی بود که دیگری دواند و گولی بود که من خوردم.

---
سعدی آن طبع ندارد که ز خوی تو برنجد
خوش بود هرچه تو گویی و شکر هرچه تو باری

ناشناس گفت...

جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع
که حکم آسمان اینست اگر سازی و گر سوزی ....
زود رفتید...

جمال گفت...

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست .... هر کجا هست خدایا بسلامت دارش

سان شان گفت...

سلام
سخت است رفتن از دیار آشنا به دیار غربت اما چه غم او را که جان شیرین مونس و همدم اوست.
من که سعادت نداشتم ببینمتان

ساحل آرام گفت...

با سلام
جناب تبکم
فکر می کنم منظور جناب پانویس از نیوزین مثنی نیوز بوده باشد! (یعنی دو خبر)
جناب پانویس، درست حدس زدم یا در عالم اوهامم؟!

----
بله، درست می‌فرمائید.

morteza deyanatdar گفت...

با سلام و عرض ادب و احترام
مرتضی میگه:

اکنون که شوک رفتن تو گشت تمام
ای پخته نما تو رحمی این بنده خام

البته هنوز با خاطره آن شب که در رکاب شما دو عزیز بودم دلخوش ومستم:

یـاد بـاد آن شـب که از بـهر گـشاد
خوش همی گشتیم در تخت پولاد
بـاشــد امـیـد آنــکـه یــکـبـار دگــر
بـخـتـم افــتـد بـاز بــر وفــق مــراد

بقول خواجه شمس الدین حافظ:

در دلـم بـود کـه بـی دوسـت نبـاشم هـرگـز
چه توان کـرد که سعـی مـن و دل باطل بـود
بـس بـگشتـم کـه بپـرسـم سـبب درد فـراق
مفـتـی عـقـل در ایـن مسئـله لایــعقـل بــود

به هر روی ازاین دست فراقها در طول زندگی((از نی تا می))چه بسیار است پس بگذاریم وبگذریم.

اما کلام آخر

آنــروز کــه در گــوشـــه مـیــدان امــام
بـا وعـده زدی مـرا هـمی جـام به جام
چند عکس و کمی فیلم گرفتی تو زما
بفرسـت بـه ما تـو وعـده بنـمای تمـام

همین!!!

----

بروی چشم، مرتضی جان. بزودی برایت می‌فرستم.

مصطفي گفت...

دگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته كه جان در بدني

* * *

شوق و ذوقي براي نوشتن نيست اين روزها وگرنه مي نوشتم از ماجراهاي ايام مصاحبت! شايد هم نوشتم!

delbar72 گفت...

تبکم عزیز دست شما درد نکند به خاطر خلاصه برداری ناز شستت؛‎ ‎در مورد نیوزین با
شما موافق نیستم من میگم نیوزین مثنی کلمه ی انگلیسی نیوز است! یعنی: دو خبر!
آقای پانویس سلام؛ امیدوارم که حالتون خوب باشد یادتونه یک بار در جواب به من گفتید:

نیاز های انسان بعضی وقت ها چشم انسان رو میبنده و انسان یه تصمیم اشتباهی میگیره؛ ولی وقتی متوجه اشتباهش میشه که نیازش دیگه برطرف شده است؛

الآن دیگه منظورتون رو فهمیدم؛

در واقع شما گفتید:

خلاصه ی خلاصه:

اگر نیاز های انسان چشم انسان را نمی بستند؛ آنگاه مرد ها در مورد ازدواج بیشتر تأمل میکردند و اینقدر باعجله ازدواج نمی نمودند؛ ولی حالا یک سوالی دارم؛ چه نیاز هایی باعث بسته شدن چشم میشوند؟ مثال بزنید

delbar72 گفت...

مثلا به این حکایت گوش کنید:
من علاقه مند به یک جفت خاص شده ام؛ و دوست دارم با او ارتباط برقرار کنم؛ جامعه راه ازدواج را نشان من میدهد و بعد من بدون هیچ تأملی با او "ازدواج" میکنم
خوب خسته نباشید!
حالا بفرمایید آن نیازی که چشم مرا میبندد کدام است؟
یا به این حکایت گوش کنید:
من دوست دارم اطرافم پر از بچه باشد؛ و دارای فرزند! باشم جامعه راه ازدواج را نشانم میدهد به خاطر همین من هم ازدواج میکنم
در این حکایت هم نیازی که چشم مرا بسته است مشخص کنید (لطفا واضح و بدون مراعات بعضی چیزها)

---

ذیل کامنت قبلی‌ات که برای یادداشت دیگری نوشته بودی، هم توضیح دادم. می‌خواستم در جلسه آنلاین بیشتر بگویم اما ظاهراً شش ماهه بدنیا آمده‌ای و حالا می‌گویم.
نیاز همان نیاز جنسی است. روشن است. اما صحبت بر سر کاری است که فرد بدون قصد قبلی و تقریباً بی‌اختیار انجام می‌دهد(مشخصاً بچه‌دار شدن). شما فکر می‌کنی چند نفر از ما با برنامه‌ریزی و آینده‌نگری پدر و مادرمان بدنیا آمده‌ایم؟!
اگر شما(ی نوعی) بچه دوست دارید و قبل از آوردنش، امکانات رشدش را فراهم می‌کنید، زهی سعادت!
راستی فکر می‌کنید آیا تهیه امکانات رشد کودک فقط تهیه امکانات مالی است؟! آیا وجود امکان رشد برای خود پدر و مادر هنگام داشتن و بزرگ کردن کودک، جزء امکانات لازم برای پرورش کودک نیست؟

ش گفت...

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق...ساکن شود، بدیدم و مشتاق تر شدم

tabkom گفت...

سلام

از ابراز نظر هوشیارانه دوستان در مورد "نیوزین" برخوردارشدم....... بنده با ذهنی شرطی شده ، رفتم دنبال شهر "بریزبین" و داستانی که آقا پانویس قبلا در موردش گفته بودند، و به لحاظ شباهت لفظی با عنوان این پست یعنی " نیوزین " به اشتباه افتادم ......و چون صحبت از سفر بود، گمان کردم شهر محل اقامت ایشان است .

ممنون

morteza deyanatdar گفت...

با سلام و عرض ادب و احترام
مرتضی میگه:

جسارتا در مورد جلسات مثنوی پیشنهادی داشتم:

با در نظر گرفتن اینکه تفسیر وتاویل مثنوی از نظر شما کاملا درونی است و حقیقتا هم کسی تا کنون چنین ادعائی نکرده و یا اگر هم چنین ادعائی داشته به زیبایی و شیوایی شما نتوانسته بیان کند چنانچه امکان دارد و صلاح دانستید مثنوی را از همان ب بشنو از نی تا الی آخر آن بیت به بیت شروع به شرح و تفسیر نمایید و روش کار هم چنین باشد که هفته ای یک ساعت جلسات به صورت آفلاین توسط شخص شما دقت داشته باشید فقط توسط شخص شما شرح داده شود وسپس یک روز مقرر در یک ساعت معین بطور منظم بر روی سایت قرار بدهید و هر سه یا پنچ جلسه یک جلسه هم یطور آنلاین برای پاسخ به سوالات و رفع اشکالات و تبادل نظرات تشکیل دهید.
فکر کنم خود مولوی هم از این امر راضی و خشنود شود.
ممکن است که بگویید تمام مثنوی در همه جلسات گذشته خلاصه شده و آمده است ولی باور بفرمایید تمام مثنوی به این امر نیازمند است تا کسی از بقیه آنهایی که شرح داده نشده است بهانه ای بدست نگیرد و البته به دلایل دیگر هم.
امیدوارم که این فضولی و جسارت بنده را عفو کنید.

همین!!!

---

مرتضی جان، همین‌ها که تابحال گفته‌ایم جان و لب مثنوی است. آنچه امر فرموده‌اید نه برای بنده میسر است بلحاظ وقت، و نه اینکه همه جای مثنوی پربار و باندازهء جاهای دیگر آن، پرمغز.

ضمن اینکه اگر کسی کننده باشد، همین مقدار هم زیاد است!

morteza deyanatdar گفت...

با سلام و عرض ادب و احترام
مرتضی میگه:

با این دو دلیل(همه جای مثنوی پربار و باندازهء جاهای دیگر آن، پرمغز نیست و ضمن اینکه اگر کسی کننده باشد، همین مقدار هم زیاد است!) که آوردید بنده مجاب شدم اما باور بفرمایید با شناخت ناقصی که از شما دارم و با معجزه فهم و کلام و لحنتان تمام مثنوی پربار و باندازهء جاهای دیگر آن، پرمغز میشود.

همین!!!

جمیله گفت...

سلام به همگی
آیا دلبر ۷۲ خانم است یا آقا
اگر خانم است من سخنی با او دارم

delbar72 گفت...

احتمالا منظورتون اینه:
اگر بنده ی نوعی که قصد تولید فرزند دارم، امکانات رشدم فراهم نباشد. اگر گرفتار پندار هویت باشم. اگر دارای خشم و ملامت و گرفتگی باشم. اگر محل زندگی من پر از انسان های خر صفت باشد. خوب این بچه ی بیچاره ام نیز مثل خودم و بقیه خواهد شد؛
یعنی زندگی و رشد نخواهد داشت؛
اگر دو فرد پیدا بشوند که اولا خودشان شرایط رشدشان "فراهم" باشد؛ ثانیا قول بدهند که بتوانند امکانات رشد فرزندشان را فراهم کنند؛ که البته کار سختی است!؛ آن موقع بگو بچه دار بشوند؛
یک سوال دیگر:
وقتی میفرمایید ما مردها حتما لازم نیست ازدواج بکنیم؛ آیا تنها دلیلش همین تولید فرزند های بدون رشد! است؟
یا ازدواج نکردن دلیل دیگری هم دارد؟
ممنون

---

بستگی به فرد دارد. نمی‌شود یک حکم یا نسخه برای همه پیچید.

tabkom گفت...

با سلام

در مورد بحث ازدواج :

نظرات افراد در باب مسئله‌ای همچون ازدواج، می‌تواند تا حدودی تحت تاثیر گذشته زندگی شخصی یا زندگی کنونی اطرافیان باشد ..... و از حق نگذریم پیمان ازدواج و ملزومات و حاشیه های آن مخصوصا در فرهنگ ایرانی برای خودش یک کوه قاف پُر و پیمان است ..... بخصوص برای عرفانی‌کارها ( اصطلاح آقای مخمور ) .
و البته صاحب فرزند شدن که خودش تفصیلی جداگانه دارد و فوق اخص .... !!

بنده و خیلی امثال بنده ، یک زمانی رسیدیم و دیدیم همه دارند جفت پا می‌پرند وسط معرکه ..... ما هم که هنوز عقلمان درست و حسابی کار نمیکرد معطل‌اش نکردیم ..... تازه بار اول هم استخوان لگن‌مان بر اثر عدم محاسبه دقیق فاصله، و فرود ناموفق، از دو جا ترک برداشت اما مگر از رو رفتیم ؟؟!!
خلاصه سرتان را درد نیاورم بعد از همه این تجارب و دقیق شدن در زندگی خود و دیگران به این نتیجه رسیدم که : تا بیرون از گود هستی میتوانی همه جور تجزیه و تحلیل کنی و برای خودت به نتایج روشن و درخشانی هم برسی، اما وقتی وارد قضیه شوی شاید دو دو تا همان چهار تا نشود ...... بنابراین توصیه میکنم اگر کارتان فوری فوتی است بنابر توصیه جناب حافظ عمل کنید که میفرماید :

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی ( همسری ) ، خدا بکند

تمامی گفته‌های بالا عین واقع بوده و هیچگونه طنزی در کار نمی‌باشد ....

ممنون

delbar72 گفت...

از پانویس عزیز خیلی ممنون که جواب میدهند بله موافقم؛ نمیشود یک حکم کلی صادر کرد. تبکم جان شما هم همینطور؛ خیلی ممنون.
راستش من مشکلم این است:
خیلی علاقه به بچه دارم؛ دلم میخواهد تا ارتفاع 30 متری او را بیندازم بالا و هی بگیرمش؛ و حتی حاضرم تمام تلاشم رو بکنم که امکانات رشدش فراهم باشه؛ ولی از یک لحاظ دوست ندارم همیشه با یک زن زندگی کنم؛ میفهمید چی میگم؟ میخوام اولا خیلی وقت ها تنها باشم؛ دوما مجبور نباشم همش با یک زن سکس کنم؛ که ازدواج کردن هر دوتا رو نقض میکنه؛
حالا خیر میشه انشالله
به جمیله: دلبر72 پسر است (مذکر)

امین گفت...

سلام به دوستان

دلبرعزیز بچه حتماً از خودتان باشه؟

با احترام

delbar72 گفت...

سلام امین؛
نه، الزامی وجود نداره که از خودم باشه؛

جمیله گفت...

"بگفتا که این مرد بد میکند
نه با کس
که با جان خود میکند".

جمیله

امین گفت...

سلام
پس من مشکل شما را متوجه نمیشوم.

ارسال یک نظر

» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس در قسمت "نظر به عنوان" گزینهٔ " نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید. سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.

» لطفاً مرتبط با مطلب، نظرتان را بنویسید و اگر سئوال یا پیامی غیرمرتبط با این مطلب دارید، از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.