دوستت ندارم!



   اخیراً یکی از موضوعاتی که در گروه خودشناسی مطرح شد، موضوع ریجکت شدن یا همان طرد شدن بود. اینکه یکی از دو نفری که با هم در رابطه هستند، بگوید دیگری را نمی‌خواهد. او را ریجکت کند. یا اصلاً در یک جمع و گروهی کسی توسط جمع ریجکت شود.

   خدمتتان عرض می‌شود که یکی از محیرالعقول‌ترین ترفندهای «من» در همین بازی ریجکت شدن و ریجکت کردن فرصت ظهور و بروز پیدا می‌کند. دو نفر با هم در رابطه‌اند، بهر دلیلی میانه‌شان بهم می‌خورد، یکی آن دیگری را طرد می‌کند و می‌گوید خداحافظ. فرد طرد شده بشدت رنجیده می‌شود و درد روانی بسیاری می‌کشد. این داستانی‌ست که در روابطمان، یا حداقل روابط اطرافیانمان بسیار می‌بینیم.

   اما ماجرا ادامه هم پیدا می‌کند! جالب آنکه اگر بعد از مدتی آن فرد طرد کننده برگردد و خواستار ادامهٔ رابطه شود، و پس از مدتی باز رابطه شکر آب شود، حالا آن طرد شده است که سریعاً خودش را در موقعیت طرد کننده قرار می‌دهد و می‌گوید «نمی‌خواهمت»! چون بخوبی درد ناشی از ریجکت شدن را می‌داند و دیگر نمی‌خواهد در آن موقعیت قرار بگیرد. با زبان بی‌زبانی به طرفش می‌گوید: «حالا تو بکش!».

   تمام شد؟ نه! اینجاست که فرد مقابل خودش را به هر در و دیواری، به هر مظلوم‌بازی‌یی و حتی حیله و حقه‌ای می‌زند تا آن طرف قبول کند که برگردند بهم. خودش را می‌کشد. از هر وسیله‌ای استفاده می‌کند تا از موقعیت ریجکت شدن، یعنی دوست‌نداشتنی بودن و تایید نشدن، در بیاید. اگر طرف مقابل او خانم باشد، خام کردن او معمولاً برای مردها آسانتر است. چون خانمها احساسی‌تر و تبعاً بخشنده‌تر هستند. دو تا اشک و ابراز احساسات مرد را ببینند، می‌پذیرندش. و بمحض پذیرفتن، حالا مرد در موقعیت انتخاب است! انتخاب بین بودن در رابطه یا ریجکت کردن و تمام کردن رابطه و از دید خودش «برنده شدن»! چه بازی‌هایی! پوچ، پوچ، پوچ!

بر خیالی صلح‌شان و جنگ‌شان
وز خیالی فخرشان و ننگشان

   اما چرا ریجکت شدن اینقدر درد دارد؟ خب، قبلاً گفته‌ایم که «من» گدای دریافت تصاویر است. من دست به هزار کار می‌زنم تا از تو، جامعه و اطرافیانم تصویرهایی دریافت کنم که تایید کند من چنینم و چنانم(و در اصل و نهایتاً اینکه «هستم»، هستی فکری). از تو این تایید و تصویر را بگیرم که انسان مهربانی هستم، انسان بخشنده‌ای هستم، انسان خوش‌اخلاقی هستم، فرد وفاداری هستم، خوش‌قول هستم و ... حالا، تو که با من در رابطهٔ دوستی یا ازدواج هستی، و بمن می‌گویی «دوستت دارم»، گویی در این جملهٔ جادویی «دوستت دارم» همهٔ آن تصاویر و تاییدات را یکجا بمن داده‌ای و مُهر تایید کامل و اکمل را بر هستی روانی‌ام زده‌ای! برای همین است که این «دوستت دارم» لعنتی اینقدر ارزشمند است!

   خب، حالا تو که این مهر را بر شخصیت(پنداری) من زده‌ای، بمحض آنکه مرا ریجکت کنی، انگار آن مهر و سند «دوستت دارم» را به یکباره از اعتبار ساقط کرده‌ای! و اینست که من شدیداً با ریجکت شدن بتوسط تو، روحاً فرو می‌ریزم و شدیداً درد می‌کشم.

   پس بهر صورت و حیله‌ای شده، باید کاری کنم که از این وضعیت دوست‌ناداشتنی بودن، یعنی مهر باطل خوردن بر سند «دوستت دارم»م، بیرون بیایم. و اینجاست که بازی فوق شروع می‌شود.

   انسانی که رواناً سلامت دارد، از دوست‌داشتنی بودن و شنیدن «دوستت دارم» مستغنی‌ست. برایش اهمیتی ندارد که دیگری یا دیگران دوستش داشته باشند یا نه. اصلاً این دوست داشته شدن برایش  big deal  نیست، یعنی به پشیزی نمی‌خردش. من وقتی می‌خواهم دیگری به من عشق بورزد، این بروشنی یعنی درون خودم عشق نیست. اگر شعلهٔ عشق درونم روشن باشد، چنان احساس غنا، پُرّی، بی‌نیازی و سیری روحی و روانی دارم که بهیچوجه احساس نیاز و گدایی نسبت به دریافت «دوستت دارم» و «عشق» از هیچکس، از هیچکس، ندارم.

   سرت را درد نیاورد، ذیلاً به فایل صوتی گروه خودشناسی که توسط عین‌الله تهیه شده و حاوی گزیده‌ای از نظرات و مخصوصاً تجربیات دوستان در اینباره است می‌توانی گوش کنی:




تشکر از خانم پری‌سیما و عین‌الله عزیز برای تهیه دو فایل فوق.


---
+ دوستانی که مشمول لیوان آب خنک شده‌اند و از پذیرش در گروه نیمه‌خصوصی خودشناسی همراه که قبلاً اعلام شده بود، ریجکت شده‌اند، فرصتی بسیار عالی برای تماشای آن حالت داشته‌اند.
خدمت این دوستان عرض می‌شود که احتمالاً ظرف یکی دو ماه آینده یک گروه عمومی برای سایت نیز راه خواهیم انداخت. البته اگر کسی واقعاً همت در خودشناسی داشته باشد، مطالب کتب معرفی شده و جلسات آنلاین را با جدیت مداقه می‌کند.