علی‌السویه



   عصر روزی تابستانی با آقای مصفا نشسته‌ایم در بالکن که تلفن زنگ می‌زند. بعد از حرف زدن با تلفن و قطع کردن، می‌گوید دو جوان دارند می‌آیند و می‌خواهند دربارهٔ ازدواج صحبت کنیم.

  نیم ساعتی بعد دختر و پسر می‌رسند. مشغول حرف می‌شویم و صحبت گل می‌اندازد. در عین حال که برای ازدواج تردید دارند(مخصوصاً پسر)، هر دو سئوالی مشترک می‌پرسند که "آیا با ازدواج کردن مجموعهٔ اضطراب‌ها و نگرانی‌های ناشی از هویت فکری تضعیف می‌شود یا خیر؟".

   و مصفا این لطیفه را تعریف می‌کند: رفته بودم یزد حمام عمومی. وقتی می‌خواستم بیرون بیایم و پولم را حساب کنم، پای پیشخوان، صاحب حمام که یزدی هم بود با یک مشتری داشتند بگو مگو می‌کردند. کار به داد و بیداد و تهدید کشید. مشتری فریاد زد: "نامرد هستم اگر نروم از تو شکایت کنم" (البته نسخهٔ اصلی اندکی آبدارتر است!) حمامی به خونسردی و با همان لهجهٔ غلیظ یزدی‌اش جواب داد: "شکایت بکنی نامردی، شکایت نکنی هم نامردی."!

  ما فکر می‌کنیم یک مسئلهٔ درونی، ذهنی، پنداری بوسیلهٔ امور بیرونی قابل درمان یا قابل تغییر است. ازدواج کردن، دوستان زیاد پیدا کردن، ثروت بهم زدن، باسواد و دانشمند شدن، جراحی زیبایی، مهاجرت به سرزمینی دیگر، تغییر شغل، تغییر دین و مذهب، مصرف مواد آرام‌بخش و تخدیر ‌کننده و نوشیدن شراب، دانشگاه رفتن، طلاق گرفتن و با دیگری ازدواج کردن، عزلت گزیدن از خلق، قاطی شدن با مردم، مشهور شدن و اسم در کردن، رئیس و مدیر شدن، به گروه و طریقه و سیستم خاصی ملحق شدن و هزاران روش فرار دیگر، داشتن و نداشتن‌شان، بود و نبودشان فرقی ندارد.

پیرمردی ز نزع می‌نالید            پیرزن صندلش همی‌مالید!
خانه از پاى‌بند ویران است        خواجه در بند نقش ایوان است!

۵ نظر:

پری سیما گفت...

باسلام
بنظر من رابطه ای که هویت فکری خود را تمام و کمال در آن اشکار میسازد رابطه ازدواج است چون وابستگی که در رابطه بین زن و مرد وجود دارد در روابط دیگر به آن غلیظی نیست و تبعات وابستگی هم جز حس مالکیت، حسادت، انتظار بیش از حد،عشق انحصارطلبانه که نمی شود گفت عشق بلکه وابستگی انحصار طلبانه و نتیجتا رنج و اندوه فراوان نمی باشدپس بالعکس ازدواج قبل از اطمینان از رهائی از هویت فکری و متعلقاتش نه تنها تضعیف کننده آن نیست بلکه مخرب نیز میباشد.

tabkom گفت...

خواهر زاده کوچولویی دارم دختر باهوش و با مزه ای است به تقلید از مامانش جلو آینه مینشست و بزک میکرد و هر بار با تنبیه و توبیخ خواهرم روبرو میشد یکبار کار جالبی میکنه میشینه روبروی آینه و با دقت نقش خودش در آینه را آرایش میکنه و به این ترتیب مشکل حل میشه . بله کاملا درسته !
خانه از پای بست ویران است
خواجه در بند نقش ایوان است

ساناز م. گفت...

واقعاً هم هیچ فرقی نمی کند. تازه ممکن است وضعیت بدتر هم بشود.

tabkom گفت...

در جواب خانم پری سیما باید بگویم فکر میکنم حضرت رسول هم برای همین گفته :النکاح سنتی فمن ...... بنابراین باید بی محابا پرید وسط کنکور ازدواج و انشالله با یک رتبه بالا وارد مرحله تحصیلات عالیه شد .

پرما گفت...

با نظر خانم پری سیما کاملا موافق هستم. ولی دیگه ازدواج برای جوانها نمیباشد، بلکه ازدواج پیرزنها با پیرمردها است.

ارسال یک نظر

» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس در قسمت "نظر به عنوان" گزینهٔ " نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید. سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.

» لطفاً مرتبط با مطلب، نظرتان را بنویسید و اگر سئوال یا پیامی غیرمرتبط با این مطلب دارید، از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.