معبد نان‌تی‌ان



   یکی دو هفته پیش بهمراه دو دوست سری به معبد Nan Tien در حومهٔ شهر Wollongong زدیم. Wollongong  شهری ساحلی و نزدیک سیدنی است که یکی از دو مسیر رفتن به آن، از زیباترین مسیرهایی است که تابحال دیده‌ام. معبد فوق الذکر، معبدی بودائی است. در آن، مراسم و مناسک بودائی برگزار می‌شود و راهبان بودائی در آن اقامت دارند.

   در ویدیویی که ذیلاً می‌بینید، نمایی کلی از داخل، بام، و صحن بزرگ این معبد زیبا را گرفته‌ام. فیلمبرداری از داخل معبد جائی که پنج مجسمهٔ بزرگ بودند(تالار مراقبه)، ممنوع بود اما از بیرون سعی کردم دزدکی نمائی از آن را بگیرم که در ویدیوی اول مشخص است. دربارهٔ این پنج مجسمهٔ بودا و رنگ متنوع لباس‌هایشان و فرم‌های متفاوت دست‌هایشان، همچنین دربارهٔ دین بودائی و سمبلیسم آن در ویدیویی دیگر توضیحاتی مختصر گفته‌ام که آن را هم بزودی بروی سایت قرار خواهم داد.

   در محوطهٔ بیرون معبد فضاهای سبز زیبایی هست که در قسمتی از آن، برکه‌ای پوشیده از گلهای بزرگ لوتوس (نیلوفر آبی) هست و در کنار این برکه، باغی است شامل هجده مجسمهٔ سنگی پیران خردمند به اشراق رسیدهٔ بودائی که هر کدام در حالت خاصی هستند. متاسفانه شارژ گوشی‌ام تمام شده بود و نتوانستم از آن قسمت فیلم بگیرم اما در تور خوبی که بروی سایت معبد هست، می‌توانی توضیحات مفصل این آرهات‌ها(پیران به اشراق‌رسیده) را بخوانی. +



این هم ویدیویی از فصل مراسم معبد نان‌تی‌ان:



   توضیحات مفصل دربارهٔ این معبد را از سایت اصلی آن می‌توانی بخوانی. همچنین در صفحهٔ ویکی‌پیدیای آن، عکسهای زیبائی از این معبد هست. یک فایل گلچین از عکسها را در زیر بصورت اسلاید گذاشته‌ام. بروی هر عکس کلیک کنی، آن را در اندازهٔ بزرگتر می‌بینی.




   بقول مرتضی، همین!

   ضمناً، اشهد ان لا اله الا الله و محمداً رسول الله و علیاً ولی الله.
 

۱۶ نظر:

morteza deyanatdar گفت...

با سلام و عرض ادب و احترام
مرتضی میگه:

من هم: اشهد ان لا اله الا الله و محمداً رسول الله و علیاً ولی الله
و ایضا اشهد ان پانویس لسان الله و اذن الله و عین الله.

همین!!!

tabkom گفت...

با سلام و عرض تبریک سال نو خدمت آقای پانویس و همه دوستان.
یک معبد به نام لوتوس یا نیلوفر آبی هم در هند و توسط یک آرشیتکت ایرانی ساخته شده که البته مربوط به دیانت بهایی میباشد و از لحاظ هنر معماری یک شگفتی به حساب می‌آید.
موضوع جالب و قابل تامل استخدام کلی هنر و هنرمندان توسط همه سردمداران ادیان مختلف در اعصار و قرون گذشته و اخیر است، هنرمند بنده‌خدا یا بالاجبار( مثل داوینچی ) و یا برای گذران معاش مجبور بوده کار خودش را در این زمینه‌ها ارائه کند، البته منکر هنرمندانی هم که با رغبت به این کار میپرداخته‌اند نمیتوان شد که به نظر من در اقلیت هستند.
در ضمن بنده هم به سهم خود با ابراز شهادتینی که آقای پانویس در پایان این کلام آورده‌اند همراهی کامل و تمام داشته و دارم !!!

قطره گفت...

پانویس عزیز

ممنون ، برای معرفی این معبد بافضای پر از تشریفات و آیین درون اون - و فضای پر از عشق و خدای بی نیاز از تشریفات و آیینی که که آزادانه در گیسوان زیبای بیدهای مجنون ، بوسه بر برگهای نیلوفر آبی می زد ...

جالب بود برام ... به دیدنش واقعا می ارزید ...

به این رسیدم که هر گاه تمام " دین "ها رو بذاریم کنار و بدون تعصب به همه ی اونها ، خود مون رو از بند دین ، آزاد کنیم ، خدا بر ما جلوه می کنه ...

خدا رو در بیرون از " دین ها " می شه شناخت ...

خدایی که در بند و زنجیر و اسارت آیین و رسوم یک دین باشه ، خدا نیست ... ابزار برده داری ست ...


موافقم ... اینجا یک بهشت بود ...

لبخند ...

وحید بدیعی گفت...

آقای پانویس عزیز سلام
مطالب و عکسهای جالبی بود متشکرم
ضمنا به نظر من لازم نیست بگین اشهد ان لا اله الا الله و . . .
کسی به مسلمون بودن شما شک نمی کنه
اگه هم شک کنه اشکال از خودشه
همینکه زیبایی و حق رو هرجا ببینیم قبول کنیم و شاد بشیم یعنی مسلمونیم
من فکر می کنم تعداد بودائی های مسلمون از مسلمونهای مسلمون کمتر نباشه!
لااقل تو حادثه ی ژاپن که اینطور بود

مهشید گفت...

شهادتین برای بالا بردن اعتبار همان بیمه است؟!

پانویس گفت...

مرتضی، می‌ترسم همینطوری که پیش می‌روی کم کم خلقت رو هم بیاندازی گردن پانویس یک لا قبا.

حسین گفت...

جای ما خالی

morteza deyanatdar گفت...

با سلام و عرض ادب و احترام
مرتضی میگه:
به پانویس عزیز:
نه پانویس جان خاطرت جمع اونو امتیازشو قبلا سای بابا گرفته دیر اومدی.

همین!!!

ناشناس گفت...

یک دقیقه از مراسم را توانستم ببینم طبیعت و مکانی بسیار زیبا و گیرا و مراسمی بظاهر جذاب . ثواب دارد اگر اجازه بدهند کامل دانلودشان کنم اصلا خدا قسمتم کند از نزدیک ببینم که از دیدن این جور مکانها سیر نمی شوم
فطرت زیبای آدمی زیر پرده عقل جزئی و تصاویر ذهنی و توهمی زندانی است ، در تب و تاب که رخ بنماید، هر چه و هر که به کنار زدن و دود شدن این پرده توهمی کمک کند پذیرفتنی است .محمد، بودا، زرتشت،مسیح ، مصفا وووووووووو چه فرقی میکند کی باشد و چی باشد اگر الفاظ و اوراد وادعیه و نمایش ها، ظاهری و بدون محتوی باشد خود را خسته کرده ام و هویت را چاق و چله تر ، نفس را می توان فریب داد و افسون کرد اما فطرت اصیل انسان را هرگز، اگر غیر از این بود می بایست اکنون جهانی دیگر و انسانهائی متفاوت میداشتیم تاریخ پر از معبد و کنشت ودیرو کلیسا وصومعه و مسجد و آتشکده و کعبه هاست چنان آتش دیر پائی برافروخته اند که شعله هایش از دهان و چشم و گوش بشریت زبانه می کشد و الحمدالله خاموش نشدنی است

سمیه گفت...

سلام
جایی که من زندگی می کنم هم تقریبا نیمی از جمعیت چینی ها هستند..نمی دانم شما مراسم سال نوی چینی ها را دیده اید از نزدیک یا خیر!به طور غیر قابل باوری شباهت بسیار دارد به مراسم محرم در ایران با تفاوت های جزیی..باری من در خواب بودم و با صدای تبل و سنج از خواب بیدار شدم و چون هنوز در عالم هپروت بودم گمان کردم اینجا ایران است و دسته سینه زنی دارد از کنار خانه مان عبور می کند..پرچم های سیاه رنگ مثلثی.. تبل.سنج..عود(کاملا مشابه با اسپند خودمان)..فقط ما عروسک های چینی را کم داریم و رنگ قرمز را..سوالی که پیش می آید آیا همه ی این شباهت ها اتفاقی است؟؟!!!

سعیدی گفت...

بنده با شناختی که ایشان دارم گمان نمی برم که منظور از ادای شهادتین بهترین شناختن اسلام از دیدگاه ایشان باشد. باحتمال زیاد دلیل آن همان است که خانم مهشید نوشته اند.

پانویس گفت...

مرتضی، من همیشه دیر می‌رسم!

پانویس گفت...

سمیه عزیز، مسلماً اتفاقی نیست و ریشه در اشتراکات روانی انسان‌ها دارد. نیازها و ...

morteza deyanatdar گفت...

با سلام و عرض ادب و احترام
مرتضی میگه

جناب پانویس عزیز می دونی چرا همیشه دیر می رسی؟ برای اینکه دایما در حال رساندن دیگران در رفت و آمد هستی مثل یک ناجی غریق که همه را رسانده و نجات داده ولی خود آخر سر از فرط خستگی غرق میشود.

همین!!!

قطره گفت...

در رابطه با جواب پانویس عزیز به سمیه جان :

می خوام بگم که وقتی ما در درون ، تشنه ی آب هستیم ...برای پیدا کردن آب ، دنبال سراب هم خواهیم رفت .... به قیمت اتلاف سالیان عمرمون ...

و کسانی هم هستند که به نیاز درونی ما به آب واقعی واقفند و بدشون نمیاد از این نیاز و جهل ما به آب واقعی ، به نفع خودشون بهره ها ببرند ....

تاریخ پره از عرضه کنندگان سراب به جای آب ...

و تاریخ پره از انسانهایی که کورکورانه از بدو تولد به تقلید از پدران خود ، برای رسیدن به سراب ، صف کشیده اند .... اینها خیلی ها تمام عمرشون رو به پای زرق و برق و تشریفات این صف طولانی که ابهت دروغین اون ، مسخشون کرده ، می ریزند .

و این تاریخ پایانی ندارد .....

مگر اینکه تازه متولدین کور ،چشم باز کنند و ببیند که آب در کوله بار خود دارند ... نه نیاز به سراب است و نه نیاز به این صف پر تشریفات طولانی و نه نیار به رابط برای عرضه ی آب به آنان ......

آب را از کوله بارت بردار و بنوش .... به همین سادگی ... تمام ....

س.اشراقی گفت...

بسار زیبا دست شما درد نکنه خدا قسمت کنه ماهم اونجا رو از نزدیک ببینیم

ارسال یک نظر

» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس در قسمت "نظر به عنوان" گزینهٔ " نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید. سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.

» لطفاً مرتبط با مطلب، نظرتان را بنویسید و اگر سئوال یا پیامی غیرمرتبط با این مطلب دارید، از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.