خرم‌گشت



   قسمت زیادی از دوران کودکی‌ام در سفر گذشت(و ظاهراً این کودکی هنوز ادامه دارد!). پدربزرگ، که در حقیقت جای پدرم بود، با شرکت نفت قرارداد ساخت مخزن‌های بزرگ نفت و گازوئیل می‌بست و بهمین خاطر بیشتر در مناطق نفت‌خیز مشغول بکار بود و میان شهرها دائم در سفر. و من، بر دوشش.

   یکی از مسیرهایی که بیشتر از هر جاده‌ای آن را می‌پیمودیم، جادهٔ خرم‌آباد - اندیمشک بود. اکثر اوقات با وانت شورلت آبی رنگی که دیگر جزو اعضای خانواده و فامیل شده بود، و گاهی هم با جرثقیلی که عمو بهمن یا اصغر آقای کوکبی خدابیامرز راننده‌اش بودند. در طول جاده، آن پایین دره‌های عمیق جادهٔ اندیمشک، رودخانه‌ای بود که همیشه به شوق وصالش توقف می‌کردیم، از وصلش کامیاب می‌شدیم و تنی به آب می‌زدیم، با چفیه ماهی می‌گرفتیم، نهاری بر بدن، استراحتی زیر سایهٔ درخت و باز به مسیر ادامه می‌دادیم.

   قبل‌تر از آن روزگار، دوران خردسالی‌ام است که سایه‌روشنی از زندگی با خانوادهٔ دایی‌ام در خرم‌آباد، در ذهنم باقی گذاشته. در خانه‌ای زندگی می‌کردیم که برای رفتن به آن، باید از یک «آبسیلی» بزرگ عبور می‌کردیم که پلی نازک، لق و نامطمئن روی آن بود. دایی اسدالله یک به یک ما بچه‌ها، ممد، باقر و نرگس را از این طرف به آن طرف پل می‌برد و بعد، دست عمه و مادرم را می‌گرفت و همراهی‌شان می‌کرد تا آن طرف پل. حس قوی کودک در تماشای این مناظر، فراموش ناشدنی‌ست.

   بنظر می‌رسد بعد از سالها، شهریور امسال دوباره خرم‌آباد را خواهم دید. دوستان خمر کهنی برنامهٔ گشت و گذار امسال را برای لرستان تدارک دیده‌اند و مشغول ثبت‌نام هستند. طبق آخرین اخبار خبرگزاری خمر کهن، نصف اتوبوس میدل‌باس هم پر شده است. دوستان می‌گویند اگر کسی مایل است در این سفر باشد، بهتر است زودتر برای ثبت‌نام اقدام کند.

سفر تابستانی سال ۱۳۹۲ گروه خمر کهن





---
+ پادکست «رندانه»

+ یادداشت‌هایی مرتبط با گروه «خمر کهن»:

      شیوهٔ رندان

      حلوا

      ذکر احوال شیخنا مصطفی علیزاده

      مسجد مهمان‌کش

      یوگای خنده

      خدائیه (پادکست شعری لری)