غش



خوش بود گر محک تجربه آید بمیان

   خیلی ساده است و روشن، و همه می‌دانیم که واقعیت درون انسانها در شرایط سخت، درگیری‌ها و موقعیت‌هایی که زندگی آنها را تکان می‌دهد آشکار می‌شود. از این دقیقهٔ ظریفه البته خیلی می‌توان در زندگی بهره برد.

   مثلاً برای شناخت درون خودم، خودم را در شرایط دشواری قرار دهم، مثلاً خودم را در شرایط خاصی که حین رابطه با شخص دیگری برایم پیش می‌آید، ببینم. خوب دقت کنم در آن شرایط چگونه عمل می‌کنم، و بدقت بنگرم چه در درون و برونم می‌گذرد.

   انسان مانند لیوانی است که تا تکان نخورد، ته‌نشینش بالا نمی‌آید و مشخص نیست. هر کسی هم غواص و انسان‌شناس نیست که بتواند بدون تکان خوردن لیوان، ته‌نشین را ببیند. پس چه موهبتی‌ست شرایط سخت زندگی برای شناخت خودمان.

   البته یک روش دیگر هم هست برای به رو آوردن ته‌نشین‌های لیوان، که گفتنی نیست! بقول شمس‌الدین: «نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها؟». اگر در محفلی باز و عمومی گفته شود، اثرش را از دست می‌دهد. (هر چند گفته شد! اگر زیرک باشی، گرفته‌ای!)