نظر



    دوستانی که پیگیر مطالب از روی همین سایت هستند، و بخش نظرات هر مطلب را نیز می‌خوانند، حتماً متوجه شده‌اند که مدتی است دوست عزیزی با نام فرشته خانم کامنتهای مایه‌دار و ساده و جالبی می‌نویسد.

   کسانیکه تقریباً تازه با مطالب خودشناسی آشنا شده‌اند - مانند فرشته خانم - ذهن و وجود پربرکتی دارند. باصطلاح مولانایی و عرفانی‌اش بنوعی «ینظر بنور الله» شده‌اند و از بینش عمیق و خوبی برخوردارند. این حالت معمولاً در ابتدا بسیار عمیق است و البته اگر از خودشان مراقبت کنند و به محیط و مطالبی که پس از این می‌خوانند و می‌شنوند توجه داشته باشند(یعنی خود را در معرض محیط و input  سالم قرار دهند)، این حالت عمق و گستردگی هم پیدا می‌کند. البته بدون اینکه بخواهند خود را زور کنند که این حالت حفظ شود. چون وقتی خواستن برای حفظ حالت در میان می‌آید، می‌رود.

   دیگر اینکه بطور معمول اینگونه افراد پس از مدتی خود را اشباع می‌کنند و زده می‌شوند. که در پادکستی درباره‌اش اشاره شده. امیدوارم برای فرشته خانم این اتفاق نیافتد.

   باری، شما را مهمان می‌کنم به خواندن یکی از کامنتهای دقیق ایشان که در بخش نظرات یادداشت «حکمت» نوشته بودند. در عین حال امیدوارم این نظر دربارهٔ ایشان و نظراتش، دامنگیر ایشان نشود و فرشته خانم هشیار باشند. که انشالله اینطور است.

فرشته شنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۳
امروز مهمان داشتیم . اولین بار بود امدن خانه ما. دختری داشتن همسن من . دو ساعتی کنارش بودم و گپی زدیم . بعد رفتم خابیدم . قصدم این نبود بخابم . گفتم بذا تا دختره فیلمشو نگاه میکنه یه چرتی بزنم .! چرتم شد خاب ۷ ساعته !. دختره از این کار من رنجش به دل گرفته بود و فکر کرده بود من از او خوشم نیامده و عمدی خاستم محلش نذارم و بی احترامی کنم! . وختی خاستن دیگه برن دختره امد به من گفت : تو واقعن"نچسبی"و روزمو خراب کردم اومدم اینجا . به اندازه " الاغ" حالیت نیس و گرنه اینجوری ازم پذیرایی نمیکردی !.

اخلاقی و عرفی و ادبی نباید تنهاش میذاشتم!!. کار منم که عمد نبود حالا! ولی خب دختر تو هم دندون رو جیگر میذاشتی و اینا رو نمیگفتی . مهمان انقدر پررو ؟!.

واقعن نچسبم ؟! الاغم ؟! ینی چنان نچسبم که دختره به زبون اومده ؟!
بعد امدم سایت دیدم خانم پرما نوشته :" باحالی " و بار "خرد" داری . واقعن باحالم ؟! دارم خردمند میشم ؟! کدومشو باور کنم؟!!

در زندگی ام ازین موارد زیاد داشته امم و هنوز نیز دارم. مثلن یک عده معتقدن تو بازنده و بدبختی . یک عده میگن تو در حال رشدی و خیلی خوشبختی ! یک عده معتقدن قیافه معمولی داری یک عده میگن خوشگلی! . یک عده میگن نادان و الاغ و یک عده میگن دانا.! یک عده میگن داری پس رفت میکنی . یک عده میگن داری پیشرفت میکنی .! یک عده میگن دختر خوش نیتی هستی و یک عده معتقدن بدجنس و عقده ای ام! . یک عده میگن خجالتی و تنبلی . یک عده معتقدن پررو سرحال و قبراقم . ووو
حالا حقیقت من چیه ؟! حرف کدام گروه را باور کنم ؟!به ساز کدامشان برقصم و بیشتر نقاب بزنم ؟!.

حقیت این است: هیچکدام از اینها نیستم . نه "با حالی و خرد" خانم پارما و نه "الاغ و نچسب" اون دختره ! نه بازنده و بدبخت ان گروه و نه خوشبخت این گروه !. نه پیشرفت و نه پسرفت وووو . هر دو گروه توهم هستن . ذات من هیچکدام از این واژه ها نیست . ذات من هیچ تعریفی ندارد چون توصیف ناپذیراست . همه این واژها هویت های فکری هستن که هر کس از "ظن و گمان" خودش میگوید .

حالا اگر این اتفاق دو سه ماه پیش افتاده بود حتمن با این برخورد دختره تا ساعتها گریه میکردم و بعد "باورش" میکردم . بعد دوباره از تعریف شخصی دیگه شاد میشدم و به آسمانها میرفتم ! .اینگونه بود که سالها دو تکه شده بودم و زندگی ام هر روز کوچک تر و بی کیفیت تر میشد . و بعد به اشتباه فکر میکردم رنج من یا غضب خدا است و یا اینکه دارم تطهیر میشوم و لازم است که زجر بکشم .!! یک جورایی به خاست خدا نسبت میدادم و کاسه کوزه ها را سر خدا میشکستم و از قبول مسولیت در میرفتم . تو بگو ریشه این رنجها عمیق تر از این حرفها است . ریشه در هویت فکری است .

ریشه رنج وسختی هویت فکری است . مابقی "برداشتها" پرداختن به شاخ و برگ است . خب ما هر چقدر شاخ و برگها را بچینیم باز هم چند صباح دیگر شاخ و برگها در میاد . اینطور نیست ؟!

مستقیم با تیشه باید ب سراغ ریشه رفت . این ریشه خیالی و پوچ !!