یادداشت یک دوست


 

   دوست عزیزم سید مهدی یادداشتی بر گفتگویی که در مطلب قبل منتشر کردم نوشته‌ است و ارسال کرده است که در ادامه آن را می‌خوانید. قبل از اینکه بسراغ متن ایشان برویم، من یکی دو نکته را عرض کنم.

   در مورد بعضی مطالبی که در این سایت نوشته‌ام، بتدریج اگر عمری و فرصتی باشد بیشتر توضیح خواهم داد، مانند جملهٔ مجمل و قصار و البته گوهرباری(!) که دربارهٔ ازدواج نوشته بودم. از برخی نظرهای دوستان فهمیده‌ام ظاهراً بعضی‌ها منظورم را متوجه نشده‌اند و چیز دیگری برداشت کرده‌اند. خلاصه اینکه اینطور نمی‌خواهم باشد که این حرف‌ها مشمول "بنداز و در رو" باشند. لذا سر فرصت بیشتر خواهم نوشت.

   در مورد مطلب قبلی (با عنوان "بنیـش") این را بگویم: همانطور که در ابتدای آن یادداشت نوشتم، این بحث من حیث المجموع قابل توجه بود. نمی‌دانم چرا بعضی‌ها در نظرهاشان طوری صحبت می‌کنند که گویا من کل حرف‌های آن برنامه را زیر سئوال برده‌ام و قصد تخطئه داشته‌ام. بنده دو سه نکته از آن صحبت را مشخص کردم و درباره‌اش مطالبی گفتم. حال اگر دوستی می‌خواهد حرف بنده را نقد کند یا چیزی در مورد آن نکاتی که نوشتم بگوید، دقیقاً و مشخصاً دربارهٔ نکاتی که گفتم صحبت کند و آنها را به چالش بکشد. کلی حرف زدن مبهم است.

   نکتهٔ سوم و آخر اینکه من وقتی در ایران بودم گاهی برای تأمل روی موضوعی دست می‌داد یکی دو هفته و گاهی بیشتر، از همه چیز منقطع می‌شدم و بدون خواب و خوراک درست‌حسابی شب و روز بهم پیوسته روی آن موضوع عمیق می‌شدم. بدبختانه اینجا این موهبت را از دست داده‌ام. مثلاً مدتی در مورد موضوع ارتباط بعضی مطالبی که در فیزیک کوانتوم آمده با بعضی مطالب در عرفان و خودشناسی و ابیاتی از مثنوی مولانا تأمل می‌کردم و محتوای نسبتاً جالبی دریافته بودم اما نتوانستم آنها را روی کاغذ بیاورم و در حد فایل‌هایی صوتی کوتاه و تکه‌تکهٔ نت‌برداری شده بروی گوشی مبایلم باقی مانده‌اند. الآن هم که گاهی می‌خواهم برگردم به همان موضوع، بدلایلی این فرصت از من گرفته شده است. چرا که بررسی موضوع مذکور نیاز به تأمل عمیق بدون انقطاع دارد. این سخن را بیشتر خطاب به دوستانی (از جمله سید مهدی و امین عزیز) عرض می‌کنم که مدتهاست قول پرداختن به این موضوع را بایشان داده‌ام و نشده است به آن وفا کنم.

   خوب، بعد از ذکر این چند نکته، یادداشت سید مهدی عزیز را بخوانیم با این توضیح که این یادداشت نظر ایشان است و اگر دوستان دیگر هم صحبتی در این زمینه دارند، بنویسند تا تضارب آرایی شود. ضمناً سید مهدی کتابی هم نوشته‌اند با عنوان "رابطهٔ انسان و جهان هستی" که قریب‌الانتشار است.



بینش

من برنامه آقای دکتر نیری را شنیدم و نکته مهم در این برنامه این است که به نحوی القاء می شود که علم فیزیک می تواند مواردی را هم که در عالم ماده قرار ندارند نیزبا دید فیزیکی مورد بررسی قرار گیرند و یا به عبارت دیگر به نحوی عالم فیزیک را در تقابل با عالم معنی قرار میدهد البته ممکن است که هدف گوینده این موضوع نباشد ولی برنامه این را به نحوی القاء می کند.  من در اینجا سعی میکنم ضمن ارائه نظراتم در مورد گفته های ایشان به نحوی شناختی از محدوده و مرزهای علم فیزیک را نیز ارائه کنم ضمن اینکه منظور من از این مطالب برخورد شخصی با آقای دکتر نیست بلکه بحث راجع به این دیدگاه است  که هم در محافل علمی و غیر علمی  خیلی ها همه مسائل را فقط از بعدی فیزیکی می نگرند. 
تمدن امروز بشری تا حدود زیادی حاصل از علم فیزیک است که حاصل تلاش فیزیکدانها برای کشف قوانین فیزیکی حاکم بر کائنات است و کسی نمی تواند در این مورد شک و تردیدی داشته باشد ولی اغلب ما انسانها وقتی  که زیاد در موضوعی تحقیق و تفکر و تلاش می کنیم غرق آن می شویم دنیا را از دریچه آن موضوع می نگریم و محدوده موضوع را در سیستم کل کمتر تشخیص می دهیم که گفته اند عاشق همه دنیا را معشوق می داند و بعضی از فیزیک دانها همه دنیا را فقط فیزیک می دانند و همه مسائل را می خواهند با فیزیک جواب دهند.
برای شروع بهتر است که تعریفی از عالم فیزیک و عالم معنی داشته باشیم.

۱. عالم فیزیک

فکر می کنم فیزیک  و عالم آن احتیاج زیادی به تعریف ندارد و همه کم بیش آن را می دانیم  ولی بهر صورت، فیزیک را دانش کشف و استفاده علمی از روابط و قوانین حاکم بر پدیده های طبیعی می نامند که مبنای آن بر مشاهده و تجربه است و عمدتا با ماده سروکار دارد.

۲. عالم معنی

عالم معنی برخلاف عالم فیزیک که با ماده سر و کار دارد، عالم غیر مادی است. اصولا تمامی زندگی انسان در عالم معنی درک می شود و تمام اتفاقاتی که بصورت فیزیکی یا غیر فیزیکی بوجود می آید و یا کارهائی که انجام می دهیم نهایتا به درکی در معنا می انجامد، مثلا، شما صبح بر می خیزید و به سر کار می روید برای چه؟ احتمالا جواب خیلی ها این خواهد بود که پولی بدست بیاورم که زندگی ام را بگذرانم یا به عبارت دیگر نیاز هایم را بر آورده کنم. حال سؤال این است که این نیاز ها چیست؟ نیاز ها گستره وسیعی دارد و هر فردی گستره نیاز های مخصوص به خود را دارد که با افراد دیگر فرق دارد ولی بعضی از نیاز ها در تمام افراد مشترک است مثل نیاز های تغذیه، مسکن، سلامتی، شادی، ...
حال اگر این نیاز ها را تحلیل کنیم می بینیم که این نیاز ها در واقع یک معنی هستند که ما آن را درک می کنیم و صورت فیزیکی ندارند. مثلا، غذا خوردن برای پاسخ به نیاز گرسنگی است که گرسنگی صورت فیزیکی ندارد - انسان وقتی که گرسنه است ترشحاتی در بدن انسان نیز صورت می گیرد که این ترشحات ناشی از گرسنگی  است نه خود گرسنگی، گرسنگی آن معنی است که مادرک می کنیم -  و همچنین سیر بودن، داشتن مسکن برای استراحت و راحتی است. آیا شما می توانید استراحت و راحتی را با عوامل فیزیکی تعریف کنید؟ مثلا شما پاسخ می دهید که خوابیدن استراحت است که ظاهرا نمود فیزیکی دارد ولی در واقع خوابیدن برآورد نیاز استراحت نه خود استراحت که یک معنی است که توسط ما درک می شود،  رفتن به یک جشن برای شادی است که شادی صورت فیزیکی ندارد ( خندیدن و سایر علائمی که در انسان بروز می کند ناشی از شادی است نه خود شادی) و همچنین سایر نیاز های آدمی نهایتا بصورت غیر فیزیکی درک و برآوردن آن نیاز نیز بصورت غیر فیزیکی درک می شود و .... به عبارت دیگر در نهایت زندگی حقیقی انسان نه در عالم فیزیکی بلکه در عالم معنی جریان دارد و در نهایت عوامل فیزیکی بصورت ابزاری جهت رسیدن به یک نیاز غیر فیزیکی می باشد.


۳. محدودیت ادراکات ما

بشر در درک حقایق عالم هستی محدودیت دارد یعنی ما با عقل جزئی خود نمی توانیم همه چیز را درک کنیم . مثلا شما چند لحظه به بی نهایت مکانی فکر کنید. جائی که هرچه بروید به آخرش نمی رسید ... می بینید که مغز ما نمی تواند آن را درک کند و به قول معروف قاطی (کانفیوز) می کند ولی میشود اثبات کرد که بی نهایت وجود دارد. شما فرض کنید تمام عالمی که تا کنون شناخته شده (کهکشانها، ماده تاریک و انرژی تاریک) یک حجمی دارد و فرض کنید این حجم مثل یک توپ فوتبال است حال این توپ فوتبال را باید درمکانی قرار بدهید و بعد از آن باید این توپ فوتبال و آن مکان در یک جای دیگری قرار بگیرد و اگر بهمین ترتیب ادامه بدهیم هیچ موقع به پایان نمی رسیم یعنی بی نهایت مکانی وجود دارد.

اما برگردیم به مطالبی که در این برنامه عنوان شده :
نکته برجسته در این برنامه این است که تمام مطالب براساس اندازه و بعد فیزیکی مورد بررسی و مقایسه قرار گرفته است


ناچیزی انسان در مقابل کائنات

ناچیزی انسان در مقابل کائنات که در این برنامه به آن اشاره می شود  براساس مقایسه بعد فیزیکی و مادی انسان است با اندازه فیزیکی کائنات . اگر برتری موجودات بر اساس ظاهر فیزیکی آنان باشد بنابراین فیل باید برتر از انسان باشد جالب توجه است که آقای دکتر نیری در اواخر این برنامه انسان را به کرمی تشبیه کرده که در بدن ماهی وجود دارد که این ماهی در آکواریومی در یک زیر زمین با یک پنجره قرار گرفته و شیشه این پنجره با رنگ سیاه پوشانده شده و نور فقط از نقطه کوچکی از این شیشه می تواند به داخل زیر زمین بتابد و اگر در هنگام تابش نور دهان ماهی باز باشد کرم می تواند آن نور را ببیند و انسان با این همه محدودیت توانسته است به این سطح از دانش برسد که این نشان دهنده این است که اندازه فیزیکی نمی تواند ملاک ناچیزی انسان در مقابل کائنات باشد.


انسان اشرف مخلوقات نیست

در این برنامه سعی می شود که با مقایسه بزرگی عالم  با انسان این مطلب که انسان اشرف مخلوقات است بعنوان یک باور عامه زیر سؤال برده شود البته نحوه مقایسه باز هم یک مقایسه از بعد اندازه های فیزیکی است و موضوع بعدی این که در دین (حداقل در دین اسلام) گفته نشده که انسان اشرف مخلوقات است. در قران در آیه 70 سورۀ اسراء آمده است که ما انسانها را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کرده ایم برتری بخشیدیم (نه بر همۀ آنها):
ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم; و آنها را در صحرا و دریا، (بر مرکبهاى راهوار) سوار کردیم; و از نعمتهاى پاکیزه به آنان روزى دادیم; وآنها را بر بسیارى از موجوداتى که خلق کرده ایم، برترى بخشیدیم.


زمین مرکز عالم نیست

در این جا هم اندازه زمین با اندازه عالم شناخته شده از نظر فیزیکی مقایسه می شود و گفته می شود که زمین مرکز عالم نیست که من هم با ایشان موافقم ولی از بعد دیگر باز هم مقایسه در حد حجم و اندازه است، درحالی که اگر از کمیت به کیفیت به رویم هنوز هم با این همه پیشرفتی که در علم نجوم شده است هنوز جائی با مشخصات زمین که قابل سکونت برای انسان باشد با این همه امکاناتی که برای زندگی بشر در آن باشد پیدا نکرده اند بنابراین باز هم اندازه فیزیکی نمی تواند دلیلی بر برتری باشد.


نظریه استون هاوکینگ

من کتاب جدید آقای استون هاوکینگ فیزیکدان بریتانیائی را نخوانده ام ولی این طور که در مطبوعات آمده ایشان  در کتاب جدید خود استدلال کرده که خداوند جهان را نیافریده  و "انفجار بزرگ" پیامد اجتناب ناپذیری از قوانین فیزیک بوده است و به دلیل وجود قانونی به نام گــــــرانش است که کیهان می تواند خود را از هیچ بسازد ، و این کار را ادامه خواهد داد . در واقع آفرینش خود به خودی و بی اختیار است که دلیل وجود همه چیز به جای هیچ چیز است.  لازم نیست از خدا بخواهیم جهان را بیافریند و آن را به پیش رفتن واگذارد .
مطلب اول این که قوانین فیزیک را چه موجودی ایجاد کرده است؟ و مطلب دوم این که خدائی که در این سخن که "خداوند جهان را نیافریده" فرض شده یک موجود فیزیکی تصور شده است که این خدا ساخته ذهن می باشد و توهمی است و مطلب سوم این که " کیهان می تواند خود را از هیچ بسازد و خداوند جهان را خلقت نکرده است" اگر هیچ  را معادل غیرفیزیکی بدانیم  اتفاقا حرفی درستی است زیرا خداوند موجود فیزیکی نیست و همان هیچ یا بقول مولانا "بی چون" است که همه چیز را از هیچ بوجود آورده است اما این هیچ را ما با عقل خود نمی توانیم درک کنیم – به مثالی که در بالا در مورد بی نهایت آمده است توجه کنید.


خداوند بعد از خلق عالم دیگر ارتباطی با آن ندارد

اما این که خداوند اگر هم دنیا را خلق کرده ولی دیگر با آن کاری ندارد و بقول گوینده این برنامه قوانین را ایجاد کرده و رفته است دنبال کار خودش.
ایشان در این برنامه اشاره به نگرش علمی می کند که بر این اساس هر فرضیه ای باید مدلی ارائه کند که در آن مدل این فرضیه مورد آزمون قرار گیرد و به اثبات برسد حال ما از همین نگرش علمی استفاده می کنیم و زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی انسان را مثال می زنیم. آیا ما درهنگام انجام عملی دائما مواظب نیستیم که آن عمل درست انجام شود؟ آیا مافرزند و خانواده خود را به حال خود رها می کنیم و بر آنها نظارت نداریم. آیا در اجتماع قوانین بعد از آن که وضع شد کسی دیگر اجرای آن را کنترل نمی کند؟ آیا در جائی که ایشان کار می کند آیا رئیس ایشان بر کارشان نظارت ندارد؟ همه این موارد و بسیاری دیگر از این نوع نگرش علمی را ایجاد می کند که فرضیه هیچ عملی بدون نظارت نمی تواند ادامه داشته باشد را مورد آزمون قرار می دهد و اثبات می کند. حال چطور ممکن است ما انسانها که به نظر ایشان نسبت به عالم هستی ارزش بسیار کمی داریم در تمام سطوح فردی و خانوادگی و اجتماعی به اعمال خود نظارت داریم ولی بر کائنات نظارتی وجود ندارد.


کنش و اندر کنش خداوند با خلقت

ایشان این طور عنوان می کند که کنش و اندر کنشی خداوند با کائنات و یا انسان ندارد. برای روشن شدن موضوع به این مثال توجه کنید، یک کامپیوتر فقط در حدود داده هائی که به آن داده اند قابل بهره برداری است آیا انسان هم همین طور است؟ در همین رشته فیزیک که ایشان در آن متخصص هستند آیا این همه کشفیات و اختراعات همه براساس دانسته های انسان بوده است؟ و یا این که در یک لحظه بطور ناخودآگاه ایده ای در مغز انسانی شکل گرفته که بهیچوجه با دانسته های قبلی نمی توانست به این ایده برسد؟ اگر انسان قرار بود که فقط براساس دانسته های خود عمل کند، انسان های امروزی نیز باید مثل انسانهای اولیه زندگی می کردند.
تصادفی بودن وقایع
ایشان اینطور عنوان می نماید که تمام اتفاقات تصادفی است و هیچ گونه هدفمندی ندارد. سؤال این است که آیا انسانها در زندگی هدفمندانه عمل می کنند و یا  زندگی خود را به تصادفات و وقایع واگذار می کند؟ اتفاقا یکی از اصول تمدن غرب  که فیزیک نقش عمده ای در آن دارد، این است که چیزی را برپایه تصادف و رویداد قرار ندهیم و همه چیز را از قبل هدفمندانه برنامه ریزی کنیم. حال چطور می شود کائنات بدون برنامه باشد و همه چیز براساس تصادف بطور منظم اتفاق افتد؟
 
 
فیزیک نمی تواند تمام مسائل را جواب دهد.

ایشان در جواب سؤال منظور خداوند از خلقت عالم چه بوده است جواب می دهند که  علم (فیزیک) در مورد جهان مادی است و  نمی تواند این سؤال را جواب بدهد و این سؤال در فلسفه باید جواب گفته شود در حالی که در اوایل برنامه ایشان عنوان نمودند که دیدگاه علم (فیزیک) در بارۀ کائنات در رقابت با فیلسوفان پیش افتاده است.      
یکی از موضوعاتی که در این برنامه اشاره مختصری به آن می شود بحث کوانتوم است که با این که یک موضوع فیزیکی است فیزیک تاکنون نتوانسته به آن جواب دهد. مهمترین موضوعی که در کوانتوم مطرح می شود این است که نور موج است یا ذره و آزمایش معروفی که در این مورد می شود به این شرح است.
 فرض کنید در یک اتاق تاریک در مقابل دیوار پرده سیاهی قرار می دهیم که نور نمی تواند از آن عبور کند و به دیوار بتابد حال در پرده شیاری (بصورت یک مستطیل)  ایجاد می کنیم و منبع نوری در مقابل پرده قرار می دهیم. نور از شیار پرده عبور می کند و شما باریکه ای از نور بصورت یک نوار در روی دیوار مشاهده می کنید. حال شیاری دیگری در بالای شیار قبلی ایجاد می کنیم. شما انتظار دارید که دو نوار از نور در روی دیوار مشاهده کنید در صورتی که در عمل در این حالت شما چند نوار (بیش از دو نوار) در دیوار مشاهده می کنید یعنی در وضعیت اول نور حالت ذره ای دارد و در وضعیت دوم حالت موجی، در صورتیکه منبع نور تغییر نکرده است و این موضوع از زمان انیشتن در علم فیزیک مطرح بوده و تاکنون نتوانسته است به آن پاسخ بدهد.
اما راجع به بازی کامپیوتری
بازی کامپیوتری که در این برنامه مطرح می شود، نظر جالبی است و تا موقعی که انسان (بقول عرفا) درگیر عقل جزئی است نقش همان بازی گر را ایفا می کند. مثلا شما یک بازیکن فوتبال هستید و در حال مسابقه آن قدر این موضوع را جدی می گیرید که تمام فکر و کوشش تان این است که بر حریف پیروز شوید و هرگز فکر نمی کنید که این یک بازی است و اگر بازیکن حرفه ای باشید بعد از مسابقه هم بازی را جدی فرض می کنید، اما اگر شما بعنوان یک تماشاچی (بدون تعصب) و فقط برای تفریح و وقت گذرانی این مسابقه را از روی سکوهای استادیوم نگاه کنید ایا این بازی را به اندازه فوتبالیست وسط میدان جدی می گیرید و یا آن را فقط یک بازی می دانید؟ وضع اغلب ما انسانها هم به این موضوع شبیه است و باید دید که آیا ما در وسط معرکه هستیم و یا از بالا به مسائل نگاه می کنیم. در قرآن هم در چند آیه به بازی و سرگرمی بودن زندگی دنیا اشاره شده است ازجمله موارد زیر:
زندگى دنیا، جز بازى و سرگرمى نیست; و سراى آخرت، براى آنها که پرهیزگارند، بهتر است. آیا نمى اندیشید؟! (انعام -۳۲)
و یا اهل این آبادیها (شهرها)، از این در امان مى باشند که عذاب ما هنگام روز به سراغشان بیاید در حالى که سرگرم بازى هستند؟! (اعراف -۹۸) 

با تشکر

۶ نظر:

morteza deyanatdar گفت...

باسلام وعرض ادب و احترام
مرتضی میگه:
راستش جناب پانویس یه زمونی مرتضی خیلی عشق اینجور بحثابود تا اینکه یه روزی به خودش اومدوگقت:

گفت او ای ناصحان من بی ندم
از جهان زندگی سیر آمدم
منبلی‌ام زخم جو و زخم‌خواه
عافیت کم جوی از منبل براه
منبلی نی کو بود خود برگ‌جو
منبلی‌ام لاابالی مرگ‌جو
منبلی نی کو به کف پول آورد
منبلی چستی کزین پل بگذرد
آن نه کو بر هر دکانی بر زند
بل جهد از کون و کانی بر زند
مرگ شیرین گشت و نقلم زین سرا
چون قفس هشتن پریدن مرغ را
آن قفس که هست عین باغ در
مرغ می‌بیند گلستان و شجر
جوق مرغان از برون گرد قفس
خوش همی‌خوانند ز آزادی قصص
مرغ را اندر قفس زان سبزه‌زار
نه خورش ماندست و نه صبر و قرار
سر ز هر سوراخ بیرون می‌کند
تا بود کین بند از پا برکند
چون دل و جانش چنین بیرون بود
آن قفس را در گشایی چون بود
نه چنان مرغ قفس در اندهان
گرد بر گردش به حلقه گربگان
کی بود او را درین خوف و حزن
آرزوی از قفس بیرون شدن
او همی‌خواهد کزین ناخوش حصص
صد قفس باشد بگرد این قفس

مولوی مثنوی معنوی دفتر سوم بخش ۱۹۲

ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنیش فهمیدم!

"نمیدانم آنهم شاید"

علي گفت...

دوست عزيز جناب سيد مهدي
بنده پيرو صحبتهاي شما چند نكته را خواستم ياد آوري كنم و آن اينكه با برخي از موضوعاتي كه جنابعالي مطرح كرديد بنده موافقم و گمان نمي كنم ترديدي در آنها وجود داشته باشد اما بعض نوشته هايتان اين طور كه من فهميدم و يا حداقل درك بنده از گفتار شما درست نيست داراي مبهماتي مي باشد . اين قضيه رو هم بگم كه بنده به دليل پايين بودن سرعت اينترنت نتوانستم سخنراني دكتر نيري را دانلود كنم اما متن شما در نقد دكتر نيري را خواندم و بر آن شدم تا نظر خودم را در مورد گفته هاي شما بگم.
*به نظرم توسل به علم فيزيك و ماده بسيار قابل اطمينان تر از توجيح پاره اي مسائل انساني توسط متون مذهبي است زيرا حداقل اولي با بديهيات سرو كار دارد و دومي با مبهمات كه البته شرح تناقضات متون مذهبي از حوصله اين نوشتار خارج است . به عنوان مثال در بسياري از متون مذهبي زمين مركز عالم انگاشته شده است ....
*اين جمله اي كه شما فرموديد تمام زندگي ما در معنا خلاصه مي شود به نظرم صحيح نيست . اين چيزي كه شما بدان اشاره كرديد "عالم تعبير" است تا عالم معنا . اگر خواسته باشيم از "عالم معنا " تعريفي ارائه دهيم شايد واژه " عمق" يا "جان جان جان جان" بهتر باشد كه تجزيه پذير نيست و به نوعي وحدانيت و يكي بودن را القا مي كند و به نظر شما آيا مي توان تعريفي براي "عمق" يا همان معنا ارائه داد؟ اگر نياز من هويت فكري و تعابير ذهني ام از قضايا با ابزار فيزيكي حل مي شد كه كار تمام بود .
*در جايي ديگر گفتيد كه : در همین رشته فیزیک که ایشان در آن متخصص هستند آیا این همه کشفیات و اختراعات همه براساس دانسته های انسان بوده است؟ و یا این که در یک لحظه بطور ناخودآگاه ایده ای در مغز انسانی شکل گرفته که بهیچوجه با دانسته های قبلی نمی توانست به این ایده برسد؟ اگر انسان قرار بود که فقط براساس دانسته های خود عمل کند، انسان های امروزی نیز باید مثل انسانهای اولیه زندگی می کردند. اتفاقا اين جمله جناب دكتر حرف دقيقي است كه همه كشفيات و اختراعات بر اساس دانسته هاي انسان بوده است . كشف و اختراع چيزي نيست جز نتيجه و بر آيند نظم اطلاعات در ذهن . هنر انسان كاشف در اين است كه مي تواند بين دانسته هاي قبلي ذهن خود ارتباط و نظم منطقي ايجاد كند .
*نكته ديگر اينكه ظاهر ما آدمها شايد تغيير كرده باشد اما باطنا نه ! به لحاظ تكنولوژي پيشرفت داشته ايم اما از جنبه رواني عقب گرد بوده است .
*جناب سيد مهدي لطفا هدف از كائنات رو بيان بفرماييد ؟
*در ترموديناميك بحثي وجود دارد به نام آنتروپي كه مي گويد هر سيستم منظمي ميل دارد تا به سمت بي نظمي و هرج ومرج پيش رود . كه البته برخي دانشمندان همان بي نظمي را نوعي نظم تلقي مي كنند با اين تفاوت كه يكي قابل پيش بيني است و ديگري قابل پيش بيني نيست يا حداقل علم كنوني بشر قادر به درك آن نمي باشد . رفتار مولكولها در يك ظرف تحت فشار و اينكه پيش بيني كنيم كدام مولكول در يك زمان معيني دركدام مختصه مكاني درون ظرف قرار دارد غير ممكن است و اين مي رساند كه يك نوع تصادف حاكم بر رفتار مولكول درون ظرف است .
* به نظر شما آيا مي توان مرزي براي نظم و بي نظمي قائل شد ؟ آيا بي نظمي روي ديگر نظم نيست ؟ از يك منظر و با توجه به اينكه با ابزار كنوني(فكر) بشر نمي توان بسياري از اتفاقات و رويدادها را پيش بيني كرد جناب دكتر بيراهه نمي گويد . بسياري از پديده ها از منظر فكري تصادفي و بي برنامه است و مثالش همان حركت مولكول درون ظرف است .
*جمله معروفي از استيون هاوكينگ هست كه مي گويد : " در عصر حاضر بشر به منتهي اليه محدوديت انديشه خود رسيده است " .
و اگر با اين جمله هاوكينگ به قضيه نگاه كنيم دكتر نيري حرفهايي به گزاف نگفته است .
اين نكته هم از يادمان نرود كه بحث ما و زور آزمايي ما با ابزار فكر است و نه چيز ديگر و به قول مولانا : خون به خون شستن محال آمد محال.

والسلام عليكم و رحمته الله و بركاته
مغز كل (!)عالم هستي و مركز دايره وجود
دانشمند اعظم
كاشف حرف تازه (!)
شيخ علي فكورمند

morteza deyanatdar گفت...

باسلام وعرض ادب و احترام
مرتضی میگه:
هر چی میخوام هیچی نگم بازم دلم تاب نمیاره لطفا این شعر از مثنوی را با دقت بخوانید.
قسمتهای که فلش زده شده بیشتر دقت کنید.


دفتر سوم
بخش ۱۹۳ - عشق جالینوس برین حیات دنیا بود که.....

آنچنانک گفت جالینوس راد
از هوای این جهان و از مراد
راضیم کز من بماند نیم جان
که ز کون استری بینم جهان
گربه می‌بیند بگرد خود قطار
مرغش آیس گشته بودست از مطار
یا عدم دیدست غیر این جهان
در عدم نادیده او حشری نهان
چون جنین کش می‌کشد بیرون کرم
می‌گریزد او سپس سوی شکم
لطف رویش سوی مصدر می‌کند
او مقر در پشت مادر می‌کند
که اگر بیرون فتم زین شهر و کام
ای عجب بینم بدیده این مقام
یا دری بودی در آن شهر وخم
که نظاره کردمی اندر رحم
یا چو چشمهٔ سوزنی راهم بدی
که ز بیرونم رحم دیده شدی
آن جنین هم غافلست از عالمی
همچو جالینوس او نامحرمی
اونداند کین رطوباتی که هست
آن مدد از عالم بیرونیست
آنچنانک چار عنصر در جهان
صد مدد آرد ز شهر لامکان
آب و دانه در قفس گر یافتست
آن ز باغ و عرصه‌ای درتافتست
جانهای انبیا بینند باغ
زین قفس در وقت نقلان و فراغ
پس ز جالینوس و عالم فارغند
همچو ماه اندر فلکها بازغند
ور ز جالینوس این گفت افتراست
پس جوابم بهر جالینوس نیست
این جواب آنکس آمد کین بگفت
که نبودستش دل پر نور جفت
مرغ جانش موش شد سوراخ‌جو
چون شنید از گربگان او عرجوا
زان سبب جانش وطن دید و قرار <--
اندرین سوراخ دنیا موش‌وار <--
هم درین سوراخ بنایی گرفت <--
درخور سوراخ دانایی گرفت <-------
پیشه‌هایی که مرورا در مزید <----
کاندرین سوراخ کار آید گزید <----
زانک دل بر کند از بیرون شدن
بسته شد راه رهیدن از بدن
عنکبوت ار طبع عنقا داشتی
از لعابی خیمه کی افراشتی
گربه کرده چنگ خود اندر قفس
نام چنگش درد و سرسام و مغص
گربه مرگست و مرض چنگال او
می‌زند بر مرغ و پر و بال او
گوشه گوشه می‌جهد سوی دوا
مرگ چون قاضیست و رنجوری گوا
چون پیادهٔ قاضی آمد این گواه
که همی‌خواند ترا تا حکم گاه
مهلتی می‌خواهی از وی در گریز
گر پذیرد شد و گرنه گفت خیز
جستن مهلت دوا و چاره‌ها
که زنی بر خرقهٔ تن پاره‌ها
عاقبت آید صباحی خشم‌وار
چند باشد مهلت آخر شرم دار
عذر خود از شه بخواه ای پرحسد
پیش از آنک آنچنان روزی رسد
وانک در ظلمت براند بارگی
برکند زان نور دل یکبارگی
می‌گریزد از گوا و مقصدش
کان گوا سوی قضا می‌خواندش

همین!!

قطره گفت...

هر چی می گذره و هر چی بیشتر می خونم و می شنوم ، می بینم خیلی بی سوادم ...

اونقدر بیسواد که حتی این طور بحثها دلتنگم می کنه . و گاهی به جنون می کشه منو .... می خوام دستی دستی هم که شده بشم یه دیوونه !!!


آیا واقعا این بحثها به این شکل که در دنیا مرسوم شده ، لازمه ؟!

و چقدر عجیبه برام کسانی که با اعتماد 100 در صد در مورد ناشناخته ترین چیزها نظر می دن و گاهی به نظر خودشون اتمام حجت می کنن . ( بطور کلی می گم نه در مورد کسانی که مورد بحث در این پست هستند(علمی یا غیر علمی )


مثال : در مورد موضوعات بعد از مرگ آن چنان سخنان داغ و پر شور و واضح و عامه باوری می گویند که هر کسی ( کمی ) عاقل باشه باید حتما قبول کنه که اینها چند مسافرت به عالم بعد از مرگ داشتند و الان اومدند پیش ما و از خاطرات سفرشون دارند به این وضوح حرف می زنند !!!

و آدمی که مثل من دیوونه باشه می گه : در این زمونه فقط دیوونه ها رو نمی تونن گول بزنند . چون ادعای عقل آدم رو ملزم می کنه که خاطرات تخیلی خیلی ها رو بشنوه و باور کنه و دور از احتیاط و یا ادب هست که تاییدش نکنه مخصوصا اگر جوگیر شده باشه !!!


غیر از غرق شدن در خیل بیشمار اطلاعاتی که بشر تا حالا با توانایی اندکش در طول قرنها ، به اون رسیده و گاهی اونقدر ضد و نقیضند که آدم باورش نمی شه ، چی عاید مون می شه ....

تنها کاری که از دستم بر میاد اینه که بشینم این بالا و از بالا بحث کنندگانی رو که رفتند تو میدون بحث ( و گاهی اونقدر درگیرش شدند که منجر به شدید ترین تعصبات عقیدتی در اون چه که خودشون باور دارند ، شده ) رو تماشا کنم ....

و تصور کنید چه کشتارهایی در این اختلاف عقاید در طول تاریخ اتفاق افتاده !!! چون هر دو طرف ادعا کردند که خودشون کامل می دونند و طرف رو تا پای مرگ پیش بردند و یا یواشکی هلش دادند اونور مرگ . زنده یاد گالیله یادم افتاد !!! لبخند

بیایید بالا برای تماشا ...
از اینجا واقعا بی نظیر دیده می شه این بحثها ...
حداقلش اینه که آدم از این بالا همه شونو با هم می بینه ....

مثل اینکه کنار خدا این بالا نشسته باشی و تخمه بشکنی و به تلویزیونی که اون پایین هست و داره فیلم کمدی نشون میده نگاه کنی ...
لبخنددددددددددددددد .......

پانویس عزیز ، سایت شما بطور عجیبی ، سکوت منو می شکنه و به پرحرفی می کشه ...

پانویس گفت...

از دوستانی که برای بنده پیام خصوصی می‌نویسند خواهش می‌کنم در بخش نظرات ننویسند. پیام‌های خصوصی را از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.

ممکن است پیام شما اشتباهاً در بخش نظرات منتشر شود.

tabkom گفت...

العلم علمان علم الابدان و علم الادیان .
گفته شده: دو علم وجود دارد دانش جسم و ماده ، دانش معنویت و ماورای ماده .
البته من محصولات فکر ، ذهن و حواس پنجگانه را اعم از فیزیک شیمی ریاضی فلسفه منطق الهیات کلیه علوم حوزوی و کلیسایی چه قدیم یا جدید را در زمره علوم مادی میدانم .
بابا چند دفعه بگم ؟!!!!
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که علم عشق در دفتر نباشد
مخصوصا هم اسمش را عشق گذاشتند که شعرا نتوانند در قافیه سازی زیاد به آن گیر بدهند چون غیر از دمشق هم قافیه ای ندارد .

ارسال یک نظر

» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس در قسمت "نظر به عنوان" گزینهٔ " نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید. سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.

» لطفاً مرتبط با مطلب، نظرتان را بنویسید و اگر سئوال یا پیامی غیرمرتبط با این مطلب دارید، از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.