نقد حال!



   جلال‌الدین جان، دیروز پریروز با جمعی از دوستان داشتیم یکی از داستانهای کتاب مستطاب مثنوی‌ات را می‌خواندیم. در ابتدای داستان مذکور گفته‌ای:
 
خواجه‏‌اى بوده‏‌ست او را دخترى             زهره‌خدى، مه‌رخى، سيمين‌برى‏

که گویا ترجمه‌اش می‌شود: "مردی توانگر، دختری داشت با گونه‌هایی آبدار، رخساره‌ای ماه‌وش و اندامی سپید."

   راستش را بگو، می‌خواسته‌ای داستان عرفانی بگویی یا دل ما را آب کنی؟!
  
 

۲۳ نظر:

نیکلاس گفت...

راستش هم میخواسته دلت را ببرد وهم داستان عرفانی بگوید

جلال الدین است دیگر ، چه میشود گفت ؟ بسکه شور داشته معلوم نیست اولین

حرف درست یا دومین حرف ویا اصلا فقط شور بوده وبس .

جلال الدين! گفت...

پانويس جان ،زورت به ما رسيده؟! آنزمان كه شيخ عجل سعدي شيرازي فرمودند :
امشب مگربه وق نمي خواند اين خروس
عشاق بس نكرده هنوز ازكنار وبوس
...تان يار درخم گيسوي تابدار
چون گوي عاج درخم چوگان آبنوس
لب برلبي چو چشم خروس ابلهي بود
برداشتن!به گفته بيهوده خروس
هيچكس اعتراض نكرد ما از گونه ها گفتيم برادر سعدي از ..تان! ديواري كوتاهتراز ديوار ما نديدي گير ميدهي به ما؟
:))

morteza deyanatdar گفت...

با سلام و عرض ادب و احترام
مرتضی میگه:
حالا که حرف دل بردن شد از همان شاعر مذکور داشته باشید:

دیوان شمس غزل شماره ۲۷۷۹

بانگ می‌زن ای منادی بر سر هر رسته‌ای
هیچ دیدیت ای مسلمانان غلامی جسته‌ای
یک غلامی ماه رویی مشک بویی فتنه‌ای
وقت نازش تیزگامی وقت صلح آهسته‌ای
کودکی لعلین قبایی خوش لقایی شکری
سروقدی چشم شوخی چابکی برجسته‌ای
بر کنار او ربابی در کف او زخمه‌ای
می‌نوازد خوش نوایی دلکشی بنشسته‌ای
هیچ کس دارد ز باغ حسن او یک میوه‌ای
یا ز گلزار جمالش بهر بو گلدسته‌ای
یوسفی کز قیمت او مفلس آمد شاه مصر
هر طرف یعقوب وار از غمزه‌اش دلخسته‌ای
مژدگانی جان شیرین می‌دهم او را حلال
هر کی آرد یک نشان یا نکته‌ای سربسته‌ای

پانویس عزیز چی نظر میدی ؟
حالا میگه: والا جه عرض کنم!

همین!!!

ناشناس گفت...

آقای پانویس
بعضی از انسانها آنقدر مه رخ و سیمین بر! و زهره خد هستند که شما حق دارید با شنیدن اوصاف آنها دلتان آب شود
دل من هم آب میگردد:
سیمین بر!!
به گمانم همه ی ما در کودکی سیمین بر بوده ایم مگر نه؟ اگر خودمان سیمین بر نبوده ایم دوست سیمین بر که داشته ایم؟!بله این درست تر است خودمان سیمین بر نبوده ایم دوست سیمین بر داشته ایم

ناشناس گفت...

حالا که ما آن دوستان سیمین بر را نداریم چه کنیم؟
در کودکی داشته ایم چه فایده به حال الآن؟

مریم و مهشید گفت...

خیلی رندانه بود!!

آقای پانویس ما منتظر فایلهای جلسه 144 هستیم.
@};-

ناشناس گفت...

ناراحت نباشید دوست خوبم الآن هم یافت میشود ولی کمی سخت تر است در واقع اینطور بگویم قضیه شرطی شده است
بگذار بیشتر توضیح بدهم در کودکی همیشه دوست سیمین بر می آمده پیشمان ولی حالا شرط دارد که بیاید
خوشبختانه سیمین بر ها لطف کرده اند و شرطنامه ی خود را تحویل آقای پانویس داده اند
به ایشان مراجعه کنید برایتان توضیح خواهند داد
من که شرطنامه را خواندم جواب داد شما هم امتحان کنید!!
اگر جواب نداد یعنی اینکه درست به آن عمل نکرده اید

ناشناس گفت...

چه فکر کرده اید آقای پانویس مولانا به جز اینکه دل آدم را آب میکند همجنین به صورت عملی دستوراتی برای لحظه ی ملاقات با او دارد:
چو دیدی سیمین بری را
بده سیم و بنه همیان و می رو(برو به طرفش)
بله چه فکر کرده اید این جلال الدین را من میشناسم یک آب زیرکایی است! والله!

ناشناس گفت...

کم کم داریم مچ جلال الدین را میگیریم ها
ولی خداییش این که آدم یک دوست سیمین بر داشته باشد و قبل از مرگش هم چند بار با او هم آغوش شود که بد نیست
حالا خودمانیم ها بد است آقای پانویس؟
این شرطنامه را برای من هم بفرستید البته من عضو سایت شده ام ولی شرطنامه هایتان که نمیرسد ها
حتما باید پوشه ی spam را بررسی کنم لابد آنجا رفته است
خداحافط

ناشناس گفت...

شرطنامه ی سیمین بر:
فوق العاده فوق العاده فقط مخصوص صابران فقط مخصوص صابران -در لینک زیر- فوق العاده
www.masnawi.persiangig.ir
بشتابید هر لحطه ممکن است شیاطین آنرا فیلتر کنند
فوق العاده ...

عطا گفت...

این ها که الان می نویسم نمی دانم چقدر به این تاپیک ربط دارد یا نه؟ ولی دیگه چیکار کنم حرفم می یاد نمی توانم نزنم:
دیروز که در پیاده رو خیابان قدم می زدم و ره محل کار تا منزل را می پیمودم, ( بابا کاما توی این کی برد کدام کلید لعنتی است داخل پرانتز حرفم تموم) یکباره کشف تمبان افکارم پاره شد و به خودم آمدم که توی خیابان دارم با سرعت می روم سرو صدای شلوغی رفت و آمد ماشین های اتوبان را شنیدم و متوجه اینهمه هم همه اطرافم شدم درختان کنار پیاده رو بهاری شده بودند و چند تا موش در طی مسیرم دیدم که از لای گلهای باغچه پیادرو با دیدن من فرار کردند القصه...
با خودم گفتم ای فکر لعنتی تو به درد چه می خوری چه هستی! والا به درد ساختن پل روی رودخانه هم نمخوری ( اشاره به مثالهای آقای مصفا و مورتی در مورد فکر مفید)!!
آیا تا به حال یک لحظه در حین حل یک مساله ( مثلا ریاضی) که غرق شده ایم به خود آمده ایم که در حین حل مساله در دنیا چه می گذشت؟! هیچ. سکوت. عدم نه؟! این به این لم توجه کنیم...
والا به پیر به پیغمبر مصفا جان پانویس جان مرحوم مورتی در حل یک مساله واقعی هم فکر نمی کنیم. فکر یعنی اشعار به خود. خروجی فکر هیچ چیز نیست جز زجر و درد . در حل مساله واقعی هم بی فکری است. گفته گوهای درونی و تصاویر ذهنی که جین یک مساله واقعی در ذهن می گذرد. تجسم ارگانیزم برای حل مساله است نه فکر. همیشه فکر یک مشاهده کننده دارد... ولی در حل مساله واقعی آنجا که مساله مسیر سالمی را طی می کند هیچ چیز نیست... این لم را تمرین کنید. همین الان... که دارید این متن را می خوانید یک لحظه توقف کنید..
همین

شهریار گفت...

پانویس جان چرا اینقدر فایلهای صوتی جلسات رو دیر می گذارید ؟ فکر مخاطبان آفلاین هم باشید . دل آنها هم زود آب می شود!!

---

فایلهای جلسهء اخیر اتفاقاً زودتر از همهء جلسات قبل گذاشته شدند. صفحه آرشیو را باید چک کنید.

morteza deyanatdar گفت...

با سلام و عرض ادب و احترام
مرتضی میگه:

پس حالا که حرف از دل بردن شد این یکی را هم از این شاعر داشه باشید:

دیوان شمس غزل شماره ۲۷۷۹

بانگ می‌زن ای منادی بر سر هر رسته‌ای
هیچ دیدیت ای مسلمانان غلامی جسته‌ای
یک غلامی ماه رویی مشک بویی فتنه‌ای
وقت نازش تیزگامی وقت صلح آهسته‌ای
کودکی لعلین قبایی خوش لقایی شکری
سروقدی چشم شوخی چابکی برجسته‌ای
بر کنار او ربابی در کف او زخمه‌ای
می‌نوازد خوش نوایی دلکشی بنشسته‌ای
هیچ کس دارد ز باغ حسن او یک میوه‌ای
یا ز گلزار جمالش بهر بو گلدسته‌ای
یوسفی کز قیمت او مفلس آمد شاه مصر
هر طرف یعقوب وار از غمزه‌اش دلخسته‌ای
مژدگانی جان شیرین می‌دهم او را حلال
هر کی آرد یک نشان یا نکته‌ای سربسته‌ای

پانویس عزیز نظرت چیه؟

همین!!!

... گفت...

وا! چه خوش اشتها هستین!

tabkom گفت...

با سلام خدمت آقای پانویس و همه دوستان
البته پنبه ولی به زعم شما آتیش ، فقط مواظب باش نسوزاندت ....... شوخی کردم.
به احتمال زیاد شما تاویلی خودشناسانه برای این پست دارید ولی من دوست دارم به ظاهر نگاه کنم و ابراز نظری.
البته من هم دور از جون شما از آنهایی هستم که به من گفتند بفرمایید طویله ، تو لرها یک ضرب‌المثل هست که میگوید "بخت دوم آدم نصیب غول‌بیابونی میشه" اما یا خوش اقبال بودم یا خدا به من رحم کرد ، خلاصه آماده همون طویله بودم اما به مصداق داستان ابراهیم گلستانی و آتش کذایی‌اش طویله بر من گلستان که نه اما جالیز !! شد.
از شوخی گذشته من همان حرف اولم را دوباره عرض میکنم ، زن و مرد خوبه که جفتی داشته باشند و با هم زندگی کنند و سعی بر این داشته باشند که رعایت حال همدیگر را بکنند که این خودش بهترین راه کوبیدن هویت فکری میباشد . حالا حتما لازم نیست انکحت خوانده بشود چون به نظر من باید اصل بر تعهد به وفا و عهد و پیمان قلبی باشد چون همانطوری که میدانید یک لفظ ظاهری هیچ تعهدی نمیتواند ایجاد کند. جالب است در این فیلمهای اروپایی میبینیم زوجهایی را که بدون قراردادی مکتوب با هم زندگی میکنند و وقتی یکی از آنها خدایی نخواسته خیانت میکند طرف مقابل چگونه عمیقا عکس‌العمل نشان میدهد.

ای بر آذر تا توانی زن بگیر
نو‌بهار زندگی از سر بگیر

نکته‌گویان نکته‌ها گفتند بسی
بشنو از من زود باش زودتر بگیر

خال مهرویان و قد سرو و بالای بلند
ساق سیمین و کمان ابرو و موی کمند
چند بنشستی نپاید دیر بهانه کم بگیر

یگانه گفت...

گر شبی در منزل جانانه ای میهمانت کنند
گول نعمت را مخور مشغول صاحبخانه باش
البته شاید شعر را درست ادا نکنم ولی معنی رو می رسونه .

000 گفت...

به بزرگی خودتان ببخشیدش منظوری نداشته .

جلال الدین! گفت...

چقدر نظر! به به .. به به ........ خوب ميدانيم چه بگوييم ملت خوششان بيايد!

000 گفت...

یه شب توی یه مهمونی صحبت از تحول عظیم در صنایع غذائی ایران بود و اینکه شرکتهائی مثل " آیدین" عجب پیشرفتی کردن .... دوستی میگفت یه جور بیسکویت زده خوش مزه ‘ نه ‘ معرکه که دانه های شکلات هم توش هست و آدم باید چشمهاش رو ببنده و فقط به مزش فکر کنه ..... آخر شب نمی تونستم بیام خونه از یکی از سوپرهای اورزانسی پیداش کردم .... حتی نتونستم یه دونش رو کامل بخورم....

ناشناس گفت...

دلت را صابون نزن برادر خواسته من را شیر فهم کند و آن حالات وخصوصیات کودکی است که در فطرتش میباشد و هنوز آلوده هویت فکری وجامعه نشده است چون من توان درک و تجربه حقیقت را ندارم با توصیفات آنچنانی دلم را می برند وبه دامم می اندازند بعد که گوش ذهن شیطانیم کر ، انشاءاله اگر توانستند دلم را ببرند نه ذهنم را ، می فهمم که من هم شتری دارم با آن خصوصیاتی که شاه ندارد

شهریار گفت...

سایت 4shared در ایران فیلتر شده و عملا هیچ راهی برای دسترسی به جلسات اخیر برای مخاطبان در ایران نیست . ضد فیلتر ها هم که همه به قدرتی خدا فیلتر شده اند !
what kind of soil we must pour on our heads??

---

در صفحهء آرشیو پنج روش برای دانلود فایلها وجود دارد که سایت 4shared یکی از آنهاست. روش‌های دیگر را امتحان کنید.

در روش پنجم هم 14 روش متفاوت(سایتهای متفاوت) برای دانلود هست. یعنی جمعاً 18 روش در صفحهء آرشیو هست.

امیدوارم موفق شوید. اگر نشدید، شما راهی پیشنهاد دهید.

morteza deyanatdar گفت...

با سلام و عرض ادب و احترام
مرتضی میگه:

جسارتا جناب پانویس عزیز شما احول بین شده اید.

شیشه یک بود و به چشمش دو نمود
چون شکست او شیشه را دیگر نبود
خشم و شهوت مرد را احول کند
ز استقامت روح را مبدل کند
چون غرض آمد هنر پوشیده شد<-------
صد حجاب از دل به سوی دیده شد<-----
چون دهد قاضی به دل رشوت قرار
کی شناسد ظالم از مظلوم زار

همین!!!

محسن ... گفت...

ما را ز شب وصل چه حاصل که تو از ناز
...
تا بند قبا باز کنی صبح دمیده است .

ارسال یک نظر

» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس در قسمت "نظر به عنوان" گزینهٔ " نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید. سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.

» لطفاً مرتبط با مطلب، نظرتان را بنویسید و اگر سئوال یا پیامی غیرمرتبط با این مطلب دارید، از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.