ذکر احوال شیخنا مصطفی علیزاده





ذکر احوال شیخنا و مولانا مصطفی علیزاده

   آن قطب اعظم، آن عارف معظم، آن مهندس معدن، آن مدیر خمر کهن، آن صاحب قد طویل، آن فانی فی بحر و سبیل، آن آمر بازاچهء کتاب، آن آکل کلوچه‌های مستطاب، شیخنا و مولانا، حبیب قلوبنا و رئیس گروهنا، عارف از هستی و نیستی آزاده، الشیخ مصطفی علیزاده(اعلی الله مقامه) از اعاظم شیوخ بود و از اکابر رئوس.

   ابتدای کار او چنان بود که با چهل طرح اقتصادی از مادر بزاد، و هیچ شیخ چنین نبود. نقل است که چون رشد می‌فرمود سر بسوی سماء داشت و دل بر اعماق ارض، و این چنان بود تا قد بر آسمان کشید و تحصیل علم به معدن ختم نمود. و این از عجایب بود.

   نقل است چون به خلوت اندر می‌شدی تا چهل شب و ده شب افزون هیچ نخوردی و هیچ نیاشامیدی و حرفی نگفتی و در عوض mp3 گوش کردی. آورده‌اند که چون مرکب اختیار نمود به یک مخزن تا سی شب و بیست و نه روز در تهران همی راند. بکرت مخزن تعویض می‌نمود و همچنان سوخت همی داشت، تا غروبی یوم الخامس بناگاه سوخت تمام کردی و در معیت شیخین فاداش(رضی الله عنه) و فانویس(ع) به مقام بنزین درآمدندی و سوخت در پوستین کردندی و حمل همی کردندی. مقابل دارالعلم علم و صنعت به کرامت و برکت شیخنا تا چهل شب از همان یک پوستین، شیخنا به عیال‌الله سوخت انفاق کردندی و کم نمی‌شد.

   نقل است که چون جایزهء وبلاج برتر فرهنگی را ببرد، هیچ از آن دم نزد. سیل بارید و هیچ نگفت. زلزله شد و خاموش بود. طوفان گرفت و سکوت اختیار فرمود:
بیت

نازپروده تنعم نبرد راه بدوست             عاشقی شیوهء رندان بلاکش باشد

و این همی خواند و می‌گریست، تا از خلق ناله‌ها برخواست.

   او را کلمات عالی است، بگفت: "أکرم الأعمال التفکر فی بیزینس."(ترجمه: ای دنیای کثیف نامرد. از چرک کف دست هم بی‌ارزش‌تری.) و گفت: "الترافیک سنگین. اذا ممکن السبقة؟"(ترجمه: داود جان، قربون دستت یه کم رو اون پدال گاز فشار بده.") و از این کلمات از او فراوان صادر می‌شد، به آب زر می‌نبشتند و محفوظ می‌داشتند.

   نقل است روزی شیخ فانویس(رضی الله عنه) از او سئوال کرد: "یا شیخ، بر هوا روی؟" فرمود: "روم." شیخ فانویس گفت: "خاک و سنگ خوری؟" گفت: "خورم، آتش نیز." شیخ فانویس پرسید: "بر آب روی؟" گفت: "روم." شیخ فانویس گفت: "اگه راست میگی برو ببینم." و شیخنا بر آب خواست رفتن همی کند که لغزید و عنقریب بود که غرقه گردد، فی‌الحال شیخ اکبر فاداش(قدس سره) سوار بر شیری غران، هوهو‌زنان و دوربین بدست و کوله بر دوش از آسمان در رسید و وی را ناجی گشت.

   احادیث و کلمات قصار فی‌البداهه بسیار از او نقل است. آورده‌اند فی یوم المیلاد شیخنا، شیخ فانویس بدو گفت: "یا مولانا، تولدت مبارک" و شیخنا فی‌الحال در جوابی بی‌وقفه فرمود: "تولد تو هم مبارک!" و از این کلام زمینیان و سماواتین و ما بینهما در غوغا شدند و بر مریدان حالتها رفت که در بیان نیاید.

  
مصطفی جان، تولدت مبارک!
----

   امروز بیست و ششم فروردین است و سالروز تولد دوست عزیزم مصطفی است. به این بهانه کمی با وی شوخی کردم و سر به سر گذاشتم. این نوشته به سبک نوشتاری کتاب "تذکرة الاولیاء" عطار نیشابوری است. هر یک از موارد ذکر شده در این تذکره اشاره به ماجرایی دارد.

۱۹ نظر:

مصطفی گفت...

داود عزیز، مطلب زیبا و هنرمندانه ات را خواندم و دوباره و سه باره نیز! به سه دلیل خوش حال و عطرآگین(!)و بی قرار شدم:
اول آنکه خوشحال شدم که روز تولد این «کمترین» به یادت مانده. (این خوشحالی، وجهی دیگر نیز دارد: وجه دوم آن، مربوط می شود به "حافظه" و این یعنی آن که رفیق شفیق ما از دوران فراموشکاری های عجیب و غریبش فاصله گرفته!)

دوم آنکه- نوشته هنرمندانه و شکربارت را بارها خواندن هم کافی نیست؛ چه طنز دل انگیزی! تذکره الاولیا را باید به کناری نهاد و در پی تو بود(از زیر دستارت، مقدمه کتابت را بیرون آر و عرضه کن!). تو گویی که عطار ثانی در لباسی نو و مکانی دیگر ظهور کرده است. حال، مریدان را دریاب، پیش از آن که مغولان در رسند.! شیخ من و عطار من، عطر بریز به جان من!
قلم شیرینت همچون قند است و شکر، بلکه هم بیشتر و در عین شیرینی، خروارها نمک از آن می جوشد.

نيشكر با همه شيريني اگر لب بگشايي
پيش نطق شكرينت چو ني انگشت بخايد
***
چون زخم دل اهل نظر تازه نماند
تا پستهء خندان تو حرفش نمكين است

جداً نوشته ات زیبا و شیرین بود و بسی لذت بردم و البته نمک فراوان آن را اغیار در نمی یابند.

و سوم آنکه-
یادآوری خاطرات فراوان گذشته که برخی از آنها در لابلای نوشته زیبایت، خود می نماید، منقلبم کرده و مشتاق و بی قرار دیدنت. لحظات شیرینی را در کنارت گذراندم، که مثل چشم بر هم زدنی تمام شد و حالا غم جدایی باقی مانده و شیرینی مرور خاطرات. ماجراهایی که تو بازگو کردی، هر کدام زخمه ای بود بر ساز پر شور دوران وصال. اما

ماجرا كم كن و بازآ كه مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شكرانه بسوخت

ای کاش شرایط به گونه ای می شد که همچنان در کنار هم خاطره ها می ساختیم.
ای عزیز طناز شیرین سخن با وفا، دلتنگتم؛ گر تو خود باز نیایی، آنگه به زور باز می گردانمت!!ا
بروید ای حریفان، بکشید یار ما را
به من آورید آخر صنم گریزپا را
به ترانه هـاي شيرين، به بهانه هاي رنگين
بکشيد سوي خانه، مه خوب خوش لقا را
وگر او به وعده گويد که دمي دگر بياي
همه وعـده مکـر بـاشد، بـفريبد او شمـا را
***
داودجان، تشکر می کنم از نوشته زیبایت. از اینکه به یادم بودی، از اینکه رفیق شفیق منی و به هزاران دلیل دیگر از تو سپاسگزارم
راستی تولد تو هم مبارک باشه!

fafa گفت...

aghaye mostafa tavlodeton mobarak

سوگند گفت...

سلام آقای علیزاده
تولدتان مبارک :)

setar_f گفت...

سلام
الحق و الانصاف تولد مولاکم و شیخکم (انارالله برهانه)را بایدتبریک گفت!
سلام این سالک حقیر را هم برسانید که در طریقت ایشان را نهایتی است و ما را بدایتی!
دیروز روز بزرگداشت عطار بود ماشاالله شما هم کم از تذکره الاولیای ایشان نمی نویسید:)

ساناز م. گفت...

بسی مشعوف گشتیم!!

تولدتان مبارک آقای علیزاده.

محمد گفت...

تولد دوستمون مبارک.
خیلی جالب بود. حالا واقعاً ایشان اینقدر کرامات دارند؟ دستی بسر ما بیچارگان بکشند... زنده باشند و باشید.
ممنون از شما.

سوفيا گفت...

سلام!
آقاي عليزاده تولدتون مبارك.
جناب استاد متن بسيار زيبايي بود با انكه اهل علم بيشتر بر اصل موضوع اشراف دارند و از ان بيشتر لذت مي برند.

شیخ علی فاداش گفت...

تذکره فی مقامات مولانا المصطفی علیزاده - مد ظله-
به قلم شیخ علی فاداش (العکاس باشی) کاتب

آن مقام گرامی قدر، آن رهرو ستاننده فانویس، آن عارف ربانی، آن صاحب وسایل آنچنانی ( mp3)، آن فزاینده مانی (پول) ، آن حلال مشکلات ادبیاتی، آن مدعی عرفانی، سیدنا و مولانا المصطفی علیزاده از اکابر عرفای عهد خود و حکایات نامعقول از او بسیار منقول!!!
گویند در ابتدا مکتب فی العلم المعدن به غایت جیب نحیف بود که شبی مولانا "جلاالدین بلخی" -1- به خوابش آمد و بگفت: یا مصطفی! هین مارا حسرت بیزینس در دل بود که اجل مهلتمان نداد. اینک بر توست که آن بیزینس میسر سازی. گفت: چیست آن بیزینس؟ گفت: جلسات خمر کهن! چون المصطفی از خواب برخواست وی را قوتی عظیم حاصل شده بود. پس به یک شب از معدن به ادبا پیوست و ادیب شد و بسیار جلسات خمرکهن نهاد.
در بدایت امر از مریدان پیر درکه، علامه شیخ داوود فانویس (ص ع ) - قطع الله ایداء اعدائه فی دیار الکفر- بود پس چون علامه شیخ داوود فانویس ( ص ع) ترک ایران کرد مولانا المصفی در این طریق ماند و می گفت: چون پای در این طریقت گذاردم باخود بودم و اینک بی خود.
نقل است که روزی دامنه های البرز ( درکه) را می نوردید تیز تیز! با mp3 پس شیخ فاداش (رضی الله عنه) با اصحاب شیخ علی خان مظفری(رضی الله عنه) و شیخ السید رضا میرکریمی (رضی الله عنه) بر او گذر کرد و گفت: یا مصطفا ! عاقلان در کوه چنین با mp3 نمی تازند. گفت: من در مدیتیشن همی هستمی! پس جمع را از این سخن حال بسی خوش گشت و گریبان ها بدریدند و نعره ها بزدند!!!
هم او بود که جهت بیزینس اصوات شیخنا مرید قلوبنا داوود فانویس (ع ص) را ضبط و طبع cd می نمود. پرسیدند: حکمت چیست؟ گفت: خود دانم و خدا. در حال جبرئیل نازل گشت و فرمود: خداوند پیغام داد که ما نیز درحکمت کار این بنده سخت مانده ایم!!!
گویند وی در ادبیات کرامات فراوانی داشت و مانی های( پول) گذاف از مکاتب بگرفت و بر مراکب فراید و فژو بنشست و کتب العتیقه بفروخت الوسایل آرایش پرزنت بکرد و مدهای فراوان برای نسا بگذاشت.
گویند وقتی شیخ داوود راهی دیار کفر شد شیخ المصطفی آه های فراوان بکرد مریدان پرسیدند: شیخنا چه احوالی بر شما رفته بگفت: بیزینسم از دست برفت. مریدان انگشت بر دهان او را نظاره می کردند بعد ها روایت ها شد که وی در بیزینس اصوات داوود بود و مانی های فراوان از همنشینی با شیخ داوود بر جیب زده!
شیخنا داوودنا و مصطفاننا تولدتان مبارکنا

تمه- سنه 1389 هجری شمسی

پاورقی:
1- از اکابر عرفان دیار افغانستان ایران ترکیه!

ناشناس گفت...

آقای علیزاده تولدتون مبارک.

پرما گفت...

خیلی متن بانمکی نوشتید، دوست آقای پانویس تولدتان مبارک

مصطفی گفت...

دوستان عزیز، Fafa، خانم سوگند، setar_f ، ساناز م.، محمد، سوفیا، علی و ناشناس(!!) بسیار بسیار سپاسگزارم از ابراز لطفتون. برای همه آرزوی سلامتی دارم.

ناشناس گفت...

سلولهای خاکستری از ته دل لبخند زد.
بنازم به بزم محبت که آنجا گدائی به شاهی مقابل نشیند
جای مولاناو شمس وصلاح الدین وحسام الدین ها ، محمد و ابوذر و سلمان ها، علی و مالک اشترها خالی

ساحل گفت...

با سلام
متن و اسامی آشنا به نظر میرسد...منظورتان آقای علیزاده خودمان است؟
پس تولدتان مبارک آقای علیزاده با کمی تاخیر

قطره گفت...

و در احوالات جمعی از دیدارکنندگان این سایت :

چه سالکان نو پایی که از این همه کرامات و افاضات این سه شیوخ عالیمقام ، از خنده های روده بر ، تا وادی هلاک رفتند و برگشتندی .

و شک بر شک افزودندی که نکند روح شیخ ما عطار ( دامت قدس سره رضی الله عنه و برکاته )در جسمین این سه شیخ (دامت هر سه را حفاظاته)تناسخ کردندی .

در هر حال، فرقی بر احوالات سالکان غبار گونه نداشتی که این شیوخ ،از روح معظمه عطاراکبر ، جدا گشتندی یا خیر ...

بر سالکان پر خلوص اهل این دیار عشق ، واجب گشت که سبدی از گلهای داوودی به نیت شیخ فانویس که خدا او را عزیز دارد همی و خمره هایی از اشرفی های قرن ششم به نیت تبریکات تولد برای شیخ المدیر خمر کهن و
کاروانی از عکسهای تخیلی بهترین خاطرات دوستی های خالصانه که امروزه بسیار نادر گشتندی ، برای گرامیداشت عکاس باشی ، بار شتران کرده و به در سایتها و وبهایشان فرستاده شود.

مبارک بادا این ولادتها و این گرمی اصحاب عشق که از این پست نهایت ، حال کردمی و هزار تسبیح روحش شاد باد بر عطار همی فرستادمی .....
هزاران لبخند بر لبان مبارک شیوخین و سالکان کهنه پا و نوپا ، باد ...

فیاضی گفت...

آقای علیزاده گرامی
تولدت مبارک. حضور لحظه لحظه ات برکت است برای ما
دوست داشتم من هم مثل سایر رفقا در توصیف مهربانی و لطفی که همیشه با لبخندی زیبا نثار همه میکنی می نوشتم اما من کجا و رفقای ادیب و عاشق کجا! آرزوی پایندگی و شادی دل شما مصطفی خان و سایر رفقا را دارم

ناشناس گفت...

سلام انشاءاله در این ایام بمناسبت تولد رءیس الخمر جناب آقای علی زاده همواره حال خوشی داشته باشید واز برکات قدسیه شما بزرگواران فقرا ودرماندگان این عصر نوظهور فیض ببرند...dr:sadeghi

شهرام گفت...

خوش به حالتان خوش به حالتان ... نداشتن دوستانی مثل شما در دوران زندگی و دانشگاه بی خاصیتمان بزرگترین نقصان زندگیم بود..........اما خوشحالم که یک دوست مجازی به نام پانویس دارم که هر هفته یا دو هفته یک بار با صدای گرمش جان تازه ای می گیرم

ناشناس گفت...

تولدت مبارک

مصطفی علیزاده گفت...

جناب فیاضی عزیز و بزرگوار
این نظر لطف شما به این کمترین است. از حضور و مصاحبت با شما بسیار آموخته ام. امدیوارم موهبت همراهی و همصحبتی وارستگانی چون پانویس و شما و دیگر خمرکهنی ها از من هیچ گاه گرفته نشود.
باز هم سپاس

ارسال یک نظر

» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس در قسمت "نظر به عنوان" گزینهٔ " نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید. سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.

» لطفاً مرتبط با مطلب، نظرتان را بنویسید و اگر سئوال یا پیامی غیرمرتبط با این مطلب دارید، از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.