تتمهٔ «کیمیا خاتون»



   مدتی پیش قولی را بیان کردم به این مضمون که: «کمونیست بودن برای قبل از ثروتمند شدن است، فیمینیست بودن برای قبل از ازدواج، و آتئیست بودن تا قبل از اعلام سقوط هواپیما!». و حالا در این یادداشت بنده احتمالاً همان ژست فیمینستی را خواهم گرفت!

   تقریباً همزمان با راه‌اندازی رادیو مولانا، دوستی رمان «کیمیا خاتون» را به بنده معرفی کرد که بخوانم و از سبک نگارش آن تعریف کرد. بنده هم خواندم و پسندیدم. آن زمان در و دکان جلسات شرح مثنوی آنلاین هم باز و تعالیم مثنوی مولانا در حلقمان بود. با در نظر گرفتن دو نکتهٔ اصلی - که در پایان این یادداشت خواهم گفت - تصمیم گرفته شد رمان «کیمیا خاتون» را برای رادیو مولانا کار کنیم.

   بعد از کار کردن با دو دوست و نهایتاً مورد پسند واقع نشدن کار آن عزیزان(سعی‌شان مشکور)، و سپس اعلام آمادگی خانم پروین محمدیان عزیز، «کیمیا خاتون» را به ایشان سپردیم که الحق و الانصاف زیبا و شنیدنی اجرا و تهیه‌اش کردند.

   «کیمیا خاتون» طی سی و چند برنامهٔ رادیویی منتشر شد و در پایان نیز به همت و زحمت خانم محمدیان، با خانم قدس(نویسندهٔ رمان) تماس گرفته شد و مصاحبه‌ای رادیویی نیز انجام گردید که آن نیز طی دو برنامه در رادیو مولانا پخش شد.

   باید از خانم محمدیان که اصل و همهٔ زحمتهای تهیهٔ برنامه‌ها و نیز مصاحبه بر عهدهٔ ایشان قرار گرفت، تشکر کنم و قدردانی. ایشان خودشان، هم رمان را بطور کامل و زیبا خواندند، هم ویرایش کردند، هم میکس موسیقی را انجام دادند و هم برای انجام مصاحبه چند بار با خانم قدس تماس گرفتند تا نهایتاً موفق شدند گفتگو را بانجام برسانند.

   در طی و پس از انتشار برنامه‌های رادیویی «کیمیا خاتون» نظرات یا بازخوردهای متفاوتی از طرف شنوندگان دریافت شد. پارسال(سال ۲۰۱۲) هم که بنده به ایران رفته بودم، دوستانی له و علیه خود رمان و نیز چرایی انتشار آن توسط رادیو مولانا دیدگاه‌شان را بیان می‌کردند. و همچنان ایمیل‌هایی در این رابطه دریافت می‌کنیم.

   در  ادامهٔ این یادداشت، نظرات بعضی دوستان را که بصورت نوشتاری و صوتی فرستاده‌اند، و در پایان، نظرم دربارهٔ رمان مذکور و علت انتشار صوتی آن در رادیو مولانا را می‌آورم. همچنین مقالاتی مرتبط را که بعضی از دوستان فرستاده‌اند، معرفی می‌کنم. البته بنده همهٔ این نظرات یا مقالات را نخوانده‌ام.

   ۱. خانم پروین محمدیان عزیز در سایت خود یادداشتی با عنوان "«کیمیاخاتون»، بُعدی ناگفته از زندگی «شمس تبريزی»" نوشته‌اند که با مراجعه به این صفحه قابل مطالعه است.

   ایشان همچنین کتابی را (مدتی پس از انجام مصاحبه با خانم سعیده قدس) به بنده معرفی کرده‌اند بنام «کیمیا خاتون، دختر رومی» نوشتهٔ موریل مائو فروی، به ترجمهٔ مهران قاسمی، و با مقدمهٔ سعیده قدس و غلامرضا خاکی، از «نشر ثالث». می‌توانید از لینک زیر آن را دریافت کنید.



   بنده نیز مانند ایشان پس از دیدن نام و ظاهر کتاب، تعجب کردم. و بخواندن مقدمهٔ اول کتاب، کفایت. اما هنوز فرصت و حوصلهٔ خواندن کل کتاب را نکرده‌ام و بعید هم می‌دانم بخوانمش. بهرحال فرقی هم نمی‌کند. هر چند خود خانم قدس در مقدمهٔ این کتاب توضیح روشنی داده‌اند، بنظر بنده تفاوتی ندارد که «کیمیا خاتون» سعیده قدس از روی این کتاب باشد یا نباشد.

   بعضی‌ها برایشان مهم است که فلانی از اثری دیگر کپی‌برداری کرده یا نکرده. چون خودشان در دنیای ارزش و اعتبارها غوطه‌ورند، فکر می‌کنند همه هم مانند آنها به امور زندگی نگاه می‌کنند. مثلاً اگر اثری با استقبال عمومی زیادی مواجه شود، نسبت به خالق اثر رشک و حسادت می‌ورزند که «چرا این همه اعتبار حصول کرده». و اگر احتمال بدهند کسی دیگر از اثر این شخص احیاناً کپی‌برداری کرده، ندای «وا شخصیتا»یشان به هوا می‌رود و هوچی‌گری می‌کنند که «های، بیایید که مچش را گرفتم. رسوایش کردم. دزد اعتبار و ارزش را به دام انداختم». در صورتیکه واقعاً بحال من انسان چه فرقی می‌کند که چه کسی اثر را نوشته؟ چرا من باید بجای بهره بردن از محتوا و خود اثر، به حواشی آن مشغول شوم؟! 

   ۲. نظر محققانه و مولوی‌پژوهانهٔ آقای کریم زمانی(نویسندهٔ مشهور «شرح جامع مثنوی») در پاسخ به درخواست: «لطفاً دربارهٔ ماجرای شمس و کیمیا خاتون کمی توضیح دهید» را در سایت ایشان می‌توانید بخوانید. این صفحه.



   ۳. دکتر ابراهیم گمارد، مولاناپژوهی که قبلاً نیز کتابی از ایشان بنام «رباعیات مولانا جلال‌الدین» را معرفی کرده بودم، در سایتشان بخش گفت و شنیدی دارند که آنجا شخصی سئوالی در ارتباط با کیمیا مطرح کرده و ایشان پاسخی داده است. پاسخ محققانهٔ وی را نیز می‌توانید با مراجعه به این صفحه بخوانید. به انگلیسی است.

   ۴. نظر مطول خانم زهرا صادقی‌پور را در این صفحه می‌توانید بخوانید.

   ۵. جناب دکتر جلیل دوستخواه عزیز گرامی مقاله‌ای را با عنوان «عشق مولوی به شمس، و عشق شمس به خدا و کیمیا خاتون» به بنده معرفی کرده‌اند(در چهار بخش) که با مراجعه به این صفحه می‌توانید آن را بخوانید. (بخش‌های دوم تا چهارم در همان صفحه هستند.)

   مقالهٔ فوق توسط مسعود کدخدایی نوشته شده و در نقد و تحلیل کتاب «آموزههای شمس به مولوی» اثر رضا فرمند، است. 

   ۶. پارسال در ایران جناب دکتر محمد‌امین مروتی نیز یادداشت‌شان با عنوان «یکی داستان است پر از آب چشم» دربارهٔ «کیمیا خاتون» را به بنده دادند برای معرفی به دوستان. این یادداشت را می‌توانید در وبلاگ ایشان بخوانید. این صفحه.

   ۷. دو مقاله بقلم آقای غلامرضا خاکی در رابطه با «کیمیا خاتون» را ساناز خانم معرفی کرده‌اند که در روزنامه «اعتماد ملی» چاپ شده است. می‌توانید در دو قسمت آن را بخوانید: قسمت اول، قسمت دوم.

   ۸. در مصاحبه‌ای که در رادیو مولانا با خانم قدس انجام شده، دربارهٔ فیلمی که قرار بوده از روی رمان ساخته شود صحبت شده است. این فیلم قرار بوده سالها پیش ساخته شود اما بدلیل مشکلاتی، ساخته نشده است. با وجود مسائلی که در حول و حوش بازیگر نقش اول پیش آمده، نمی‌دانم آیا ساخته خواهد شد یا خیر. اما بهرحال، هیچ فیلمی به زیبایی رمانش نمی‌شود. علت این موضوع را در پادکستی قبلاً توضیح داده‌ام. خلاصه‌اش اینکه چون ذهن ما موقع خواندن رمان، خودش کارگردان و طراح صحنه و لباس و چهرهٔ شخصیتها به آنصورت که خودش می‌پسندد است، لذا خوانندهٔ هر رمان، خودش آن را به بهترین و دل‌پسندترین وجه ممکن در ذهنش می‌سازد. و وقتی فیلم سینمایی آن را می‌بیند، اصلاً با آن فیلم دلخواهی که خودش در ذهن ساخته مطابقت ندارد. برای همین، خواندن هر رمان بمراتب شیرین‌تر از دیدن فیلم آن رمان است.



   ۹. اما بقول این فرنگی‌ها last but not the least نظر پانویس در این رابطه! اولاً از نظرات و مقالات فوق بنده اندکی را خوانده‌ام، در حد نگاهی کلی. در رابطه با ماجرای کیمیا و شمس نیز عرض می‌شود که بنده نظر خاصی ندارم! یعنی اصولاً برایم اهمیت ندارد که آیا ماجرای شمس و کیمیا در کتاب «کیمیا خاتون» خانم قدس یا هر کتاب دیگری واقعیت تاریخی داشته یا نداشته است. و یا، اینکه مولانا در حق کیمیا جفا کرده یا نکرده. اصولاً بمن چه مربوط؟! من انسان خیلی خیلی بتوانم، زندگی خودم را درست بکنم. تازه زندگی و رفتار خودم هم چندان در اختیار خودم نیست!، حالا بیایم در مورد یکی که هفتصد هشتصد سال پیش زندگی می‌کرده نظر بدهم و قضاوت کنم؟ مگر من از جزئیات احوال آنها باخبرم؟! اصلاً آنها را قضاوت کنم که چه بشود؟!

   چرا، اگر بنده در جایگاهی بودم که مثلاً از بغل شهرت و محبوبیت شمس و مولانا نان می‌خوردم(چه نان شخصیتی و چه نان بربری یا تافتون)، باز یک چیزی. آنوقت باید بنوعی دفاعکی می‌کردم. یا حتی اگر نیاز داشتم از ظلم رفته بر کیمیا شکایت کنم و ژست انتی‌شمسی و انتی‌مولانایی بگیرم تا شخصیت و هویتی با عنوان «آزاد و رها از اتوریته‌ها»، «آزاداندیش» و «روشنفکر» به تو نشان بدهم، آن هم باز یک چیزی. یعنی تو را بتحسین خودم وابدارم که: «ببین با اینکه این پانویس این همه از مثنوی و مولانا گفته، باز هم اسیر خودباختگی به مولانا نیست. عجب شخصیت آزادی داره!». اگر نیاز به این دو نان داشتم(ندارم؟!)، آنوقت باید یا اینوری یا آنوری یک چیزی می‌گفتم و دفاعی یا حمله‌ای می‌کردم. اما فعلاً که عقل معیشتم(هم معیشت شخصیتی و هم معیشت مادی) لنگ می‌زند، الحمدلله. لذا یک بار برای همیشه عرض می‌کنم که هیچ نظری ندارم و اصولاً برایم مهم نیست شمس و کیمیا و مولوی و فلانی و بهمانی چطور بوده‌اند و چه کرده‌اند با هم. نور حضرت عباس به مزار پدر همگی‌شان ببارد!

   اما علت اینکه رمان «کیمیا خاتون» را برای انتشار در رادیو مولانا پسندیدم، دو موضوع بود. اول تأثیر اتوریته‌شکنی این رمان. همانطور که در خودشناسی متوجه شده‌ایم(شده‌ایم؟!)، خودباختگی یکی از اساسی‌ترین موانع آزادی درونی انسان است. رمان «کیمیا خاتون» (چه راست تاریخی باشد و چه نباشد) باعث می‌شد و می‌شود که تصویر ذهنی ما از شمس و مولانا بشکند و اتوریتهٔ شمس و مولانا فروبریزد. و این خودش مطلوب است و مفید.

   دومین علت انتخاب، زیبایی رفیع شیوهٔ نگارش این رمان است. رمانی‌ست دلچسب با قلمی جذاب که جزئیات دنیای دخترانه و زنانه را بزیبایی و لطافت تمام بتصویر کشیده است.



---
مرتبط: